یادداشتی بر فیلم "وارونگی" (Inversion)

ساخت وبلاگ

Image result for ‫<a href=وارونگی‬‎" width="159" height="223"/>

شاید برای ما هم اتفاق افتاده باشد بسیاری از مردم به جای ما تصمیم بگیرند، این شاید برای خیلی از افرادی که استقلال طلب باشند بسیار سخت است.

فیلم "وارونگی" (Inversion) در سال 1395 به کارگردانی و نویسندگی بهنام بهزادی اکران شد. از جمله بازیگران فیلم میتوان به : علی مصفا، سحر دولتشاهی، ستاره پسیانی اشاره کرد.

داستان دختر کوچک یک خانواده است که در کنار مادرش زندگی میکند، مادرش از نظر ریوی حال خوبی ندارد، در کنار این برادرشان دچار مشکلات مالی شده است حال همه نگاه ها به نیلوفر است.

عذاب آور است که ببینیم چند نفر در اطراف ما هستند و مدام برای سود خود از شما استفاده میکنند. اینکه شما هیچ کاری نمیتوانید کنید بسیار عصبانی میشوید اما چه کاری میتوانید انجام دهید. داستان فیلم بسیار ساده است یک خانواده چهارنفری متشکل شده از دو خواهر و یک برادر برای سلامتی مادرشان در حال تلاش هستند اما واقعا چه کسی میخواهد که از مادر مراقب کنند. انسان هایی که گمان میکنند فرزند آخر هر خانواده وظیفه انجام دادن امور خانه و والدین پیر را بر عهده دارند بسیار انسان های خودخواهی هستند. گرچه حس مالکیت این افراد تنها در همین مورد خلاصه نمیشود بلکه هر چه جلوتر میروند فرزندانشان هم در طمع همین هوا و هوس های تسلط جویانه ی پدر و مادر خود قرار میگیرند. این افراد از هیچ کاری برای دخالت در امور دیگری دوری نمیکنند.

در این فیلم نیلوفر دختر آخر خانواده است تمامی اعضای خانواده انتظار دارند که او بتواند از مادر پیرشان نگهداری کند اما آیا این وظیفه ای بس سنگین نیست؟ نه سنگین نیست اما وقتی سنگین تر میشود که دیگر اعضای خانواده تمامی زندگی شخص را از او میگیرند انگار او آلت دست های آنهاست و آنها هرکاری بخواهند میتوانند انجام دهند. برادری ورشکسته که زندگیش روی هواست، خواهری بدخلق و خودخواه که جز به زندگی خود به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند. نیلوفر چه باید بکند؟ هیچ جز اینکه تحمل کند اما مگر یک انسان چقدر میتواند تحمل کند؟ 
انسان وقتی از خانواده خود رانده میشود و هیچ پناهی نمی یابد همیشه بدنبال یک نفر سومی میگیردد، نیلوفر هم که سهیل بعد از چندین سال دوری دوباره به سوی او بازگشته است را انتخاب میکند برای اینکه کمی از بارهای سختی که این روزها بر روی دوشش است را به واسطه بودن با سهیل فراموش کند. اما آیا این تنها آخر قضیه است ؟ یک انسان میتواند همین جا زندگیش را متوقف کند بگوید دیگر حادثه از این بدتر نمیتواند اتفاق بیوفتد؟ انسان وقتی که بین دوراهی مهم یعنی زندگی عزیزش و زندگی خود قرار میگیرد دیگر به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند سعی میکند به دیگری تکیه کند به کسی بتوان اعتماد کرد.
نیلوفر زخم میخورد از سمت سهیل، حال چه باید بکند؟ زخم خوردن از دیواری که به آن تکیه زده ای بسیار بدتر از زخم هایی است که گذرا وارد میشود چرا که با وجود آن زخم ها میتوان بر دیوار تکیه کرد اما در غیر وجود آن دیوار باید به که تکیه کرد؟

فیلم چیز خاصی را نشان نمیدهد، یک درگیری و انتقال حسی که در طول نمایش به مخاطب منتقل میشود، یک ناتوانی در برابر شرایط، اما شاید اتفاق دومی که برای نیلوفر می افتد باعث میشود که راهش را در دو راهی اولی بهتر پیدا کند.


برچسب‌ها: دست نوشته, یادداشتی بر فیلم وارونگی, نقد فیلم, نقد فیلم وارونگی, فیلم وارونگی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 13:9 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 5:39