یادداشتی بر انیمه "دفترچه مرگ" (Death Note)

ساخت وبلاگ

List of Death Note characters - Wikipedia

نمیدانم چطور شد که به سرم زد انیمه ببینم البته قبلا هم انیمه میدیدم در همین وبلاگ چیزکی درباره اشان نوشته ام اما هرگز فکر نمیکردم اینقدر محصور آنها شوم، حال دو انیمه است که دیده ام باید خودم را مجاب کنم که درباره اینان بنویسم چرا که تنبلی کرده ام و هر چتتنبلی ام بیشتر بها میدهم بیشتر باعث میشود که چیزی ننوییسم و این چیز ننوشتن باعث میشود که عذاب وجدان بگیرم.
اکنون در حال تماشای انیمه Demon Slayer هستم که بعنوان سومین انیمه من میشود، راستش سراغ انیمه های بلندی مثل Naruto یا One Peice نمی روم چرا که وقت گیر هستند و من هم آنقدر حوصله دیدنشان را ندارم حال باید دید در آینده چه پیش می آید.

انیمه "Death Note" در سال 2006 منتشر شد و داستان درباره یک دفترچه است که از دنیای شنیگامی به دنیایی انسان ها وارد میشود و هر اسمی در آن نوشته شود شخص بعد از مدتی سکته قلبی میکند ...

از خیلی سال پیش وقتی هاردم را به یکی از دوستانم داده بودم که برایم سریال بریزد این انیمه بین آن سریال ها مانده بود و همیشه توقفی روی نامش میکردم و از آن میگذشتم اما بعد از مدت ها یعنی حدود 7 سال به سراغش آمدم چرا که شنیده بودم که اگر میخواهید انیمه شروع کنین ابتدا این "دفترچه مرگ" را تماشا کنین، من هم دل به دریا زدم و به تماشایش نشستم. گرچه در همین روزها در حال تماشای سریال "The Sopranos" هستم اما وقفه ای در آن ایجاد کردم به دیدن این انیمه پرداختم، کشمکش های این انیمه برایم جذاب بود، داستان از پستی بلندی های فراوارنی برخوردار بود هیچ وقت توقع نداشتم که اینگونه یک انیمه مرا تحت تاثیر قرار بدهد.

وقتی انیمه را تمام کردم چیزی در این بین بود که ذهنم را به خود مشغول کرده بود و آنهم دوراهی بود که در این انیمه پیش پای ما گذاشته بود. آیا ما میتوانیم به خودی خود عدالت را اجرا کنیم؟ آیا اصلا در دنیایی که تفاوت ها به میزان بسیاری ست میتوان عدالت را اجرا کرد؟ من بارها به این کلمه فکر کرده ام اما سه روز پیش بود که وقتی داشتم پادکست "انسانک" را گوش میدادم با کتاب "تئوری عدالت" اثر "جان رالز" آشنا شدم و بعد از کتاب "جنایت و مکافات" به سراغش میروم. اما اکنون که این کتاب را نخوانده ام با خودم فکر میکنم که آیا میتوان واقعا عدالت واقعی را اجرا کرد؟ تا الان به این جواب رسیده ام که "خیر" راستش در این دنیا با تفاوت های زندگی و جامعه های متفاوت و فرهنگ ها و سلیقه های مختلف هرگز نمیشود به این امر دست یافت. این امر همانقدر که زیبایی نسبی ست عدالت هم نسبی ست.
در این انیمه دو شخصیت هستند که هر دو نماد گونه ای از عدالت هستند : "لایت" که گمان میکند میتواند با کشتن تبهکاران به دنیایی دست یابد که در آن کسی مظلوم واقع نشود و در طرف دیگر "L" قرار دارد که اعتقاد دارد که باید همه مجرمین به دست عدالت واقعی داده شوند تا مجال این را داشته باشند از خود دفاع کنند. همانطور که همه ما میدانیم حرف L معقول تر است، ما دنیایی آزاد داریم و اگر بخواهیم با یک اشتباه شخصی را بکشیم بدون آنکه مجال اصلاح به آن بدهیم این چگونه عدالتی ست. گرچه این روزها عدالت های متفاوتی را در دنیا می توانیم بیابیم که شخص محور هستند به گونه ای سلیقه ای عمل میشود. اما چقدر از ما اگر موقعیت و قدرت داشته باشیم میگذاریم راهی را همانند L در پیش بگیریم؟

در کنار داستان به موضوع آن فکر میکنیم، به اینکه چقدر یک انیمه که خیلی ها گمان میکنند برای نوجوانان یا کودکان است میتواند عمیق باشد و داستانی داشته باشد که حتی بزرگسالان هم در میان این دوراهی ها قرار بگیرند و نتوانند راهی را انتخاب کنند. به نظرم اگر قرار است چیزی برای نوجوانان نشان دهیم اینگونه انیمه هاست، حال نه به این شدت و خشونت اما دارای پیام هایی باشد که فکرشان را پرورش دهند و درگیر مسائل شبیه بهم نشوند چرا که بین بی عدالتی و عدالت تفاوت بسیار کوچکی ست...

+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 9:9 توسط پوریا  | 

زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 20:15