زندگی ساده پوریا

ساخت وبلاگ
نمیدانم از آخرین روزی که چیزی نوشته ام چقدر گذشته است، حتی این روزها دیگر در دفتم هم چیزی نمی نویسم، بیشتر از قدیم ها روی زندگی واقعی برنامه ریزی کرده ام و سعی کرده ام چیز های جدیدی بیابم و کارهای جدیدی را امتحان کنم. این روزها اگر بخواهم خبری جدیدی از زندگیم بدهم این است که معلم موقت شده ام، البته سه ماه رفته ام سرکلاس و بعدش هم همه چیز معلق است و فهمیدم که معلمی هم آن چیزی نیست که میخواهم برای همین دوست دارم درمورد چیزهای دیگر فکر کنم، درمورد چیزهایی که دوست دارم، این روزها فکر میکنم بهترین کاری که میتوانم انجام دهم فروشندگی ست یعنی قبل از معلمی هم من خودم را بیشتر از اینکه معلم بدانم یک فروشنده می دانستم، از آنجایی که یک تجربه نیمه موفق در فروش ماهی در کنار پدرم داشتم همیشه حس زیبای فروش ماهی در من بود، دوست داشتم یه مغازه داشتم و بتوانم در آن ماهی بفروشم اما همیشه از قدیم گفته اند که یک بازاری میتواند هر چیزی را بفروشد البته من هیچ وقت خودم را یک بازارای ندانستم اما یک داستانی همیشه در ذهنم هست که خیلی دوستش دارم و آن را در بسیاری از مقاطع زندگی ام برای خودم بازگو میکنم و به نظرم بهتر است اینجا بازگویش کنم. قبل از گفتن داستان باید بگویم که این داستان بصورت یک تک قسمت در تلوزیون پخش شد.فروشنده ای خنده رو بود که همیشه می خندید، (دقیقا یادم نمی آید در ابتدا چه میفروخت) آوازه گشاده رویی اش همه جا را گرفته بود تا اینکه پادشاه تصمیم میگیرد او را بیازماید، (اگر او را عطار فرض کنیم) عطاری را ممنوع کرد، پادشاه در لباس مبدل رفت و دید که او همچنان خندان در حال فروش چیز دیگری ست، بارها پادشاه با چیزهایی که او را میفروشد امتحان میکند و آن چیزها را منع میکند ولی هر بار او گشاده رو تر زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 14:10

بیش از پنج ماه است که فقط آمده ام سر زده ام و هیچ ننوشته ام، وقتی عادت کنی به نوشتن نمیتوانی مدت زمان طولانی دور باشی، حال دوباره بازگشته ام، حال با وقت بیشتر و سعی میکنم بیشتر و بهتر بنویسم.هفته پیش توانستم بالاخره یکی از شاهکار های دنیای انیمه های بلند را ببینم، "شهر ارواح" (Spirited Away) اثری از "هایائو میازاکی".انیمه "شهر ارواح" (Spirited Away) اثری از "هایائو میازاکی" است که در سال 2001 منتشر شد و تا اکنون یکی از زیباترین انیمیشن های و همچنین یکی از پروفروش ترین فیلم های تاریخ ژاپن است که این عنوان را به مدت 19 سال در اختیار داشت. همچنین در همان سال جوایز بسیاری را دریافت که از جمله مهم ترین آنها میتوان به "اسکار" اشاره کرد.داستان فیلم از جایی شروع میشود که یک خانواده برای اینکه به خانه جدید خود نقل مکان کنند در بین راه به مکانی مرموز برخورد میکنند که با ورود به آن پدر و مادر "چیهیرو" طلسم میشوند و چیهیرو به دنبال باطل کردن طلسم آنهاست.هیچ وقت فکر نمیکردم که یک روز به این جمله که می گویند "میازاکی" در زمانی که دیزنی دختران را وابسته پرورش میداد، میازاکی با انیمه های خود دری از امید را رو به دختران باز کرد که به آنها بقبولاند که شما خودتان میتوانید قهرمان باشید. حال به آن رسیدم. در این چند ماه انیمشین زیبای "سرویس تحویل کی کی" را تماشا کردم که چقدر به واقعیت شباهت داشت، میازاکی بدون روتوش دنیای واقعی را به کودکان نشان میدهد، این که در پس استقلال خستگی ها و موانعی ست که باید از پس آنها به تنهایی بربیاییم و هیچ کس در کنار ما نیست که این بار را برای ما بردوش بکشد و این آزمایشی ست که همیشه بر سر راه ما قرار دارد.حال در انیمیشن زیبای "شهر ارواح" هم با دختری روبرو هستیم که ب زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 15:42

شاید باور نکنین ولی من واقعا عاشق سینمای شرق آسیا شدم و چند ماهی است که در حال تماشای محصولات شرق آسیا هستم، از انیمه و سریال و فیلم تا حتی دوست وقتی به اس لهای دوری که کتابی از کوبو آبه را خواندم دوست دارم بیشتر از نویسنده های شرق آسیا بخوانم اما چون این روزها کتاب ها را زودتر خریده ام خواندن کتاب را گذاشته ام برای بعدا به سینما و انیمه اکتفا کرده ام و از این جا و آنجا درمورد فیلم ها میخوانم و بهترین ها را انتخاب میکنم و تماشا میکنم.فیلم "خدمتکار" (Handmaiden) محصول کره جنوبی به کارگردانی و نویسندگی "پارک چان ووک" است که در سال 2016 منتشر شد، آقای "پار چان ووک" که فیلم های بسیاری از جمله "Oldboy"، "خانم انتقام" و در سال 2022 فیلم "Decesion to leave" را ساخته است و نام فیلم هایشان برای همه ما آشناست.داستان فیلم درمورد مردی کره ای است که علاقه به ژاپن و داستان های بزرگسال دارد و در کنار اینان بسیار پولدار است.از وقتی که فیلم Oldboy را دیدم می دانستم که پتانسیل سینمای کره جنوبی میتواند بیشتر از اینها باشد، چرا که محدود به داستان های همیشگی نیستند و گاهی فراتر میروند و حال "پارک چان ووک" ما را به داستانی تاریخی میبرد و با نهایت هنر داستانی عاشقانه را روایت میکند.فیلم به سه بخش تقسیم میشود. وقتی به این سه قسمت فکر میکنم گمان میکنم چقدر زیبا میتوان با مخاطب بازی کرد، ما قسمت اول را که می بینیم فکر میکنیم همین چیزهایی ست که اکنون میبینیم دختری همدست یک نقاش است که میخواهند دختری را سر کیسه کنند اما با قسمت دوم نظر ما را کاملا عوض میکند و نظرمان را نسبت به همه چیز عوض میکند و قسمت سوم هم پایان داستان را برایمان مشخص می سازد.داستان ساده است اما معماگونه روایت میکند، و چیزی نمیتوان زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 1:43

در خانه ما پدرم بین فیلم ها تبعیض قائل میشد، او فیلم های هندی و چینی و در کل آسیایی را به فیلم های آمریکایی ترجیح میداد، یعنی در ابتداییی که من بهیاد دارم اینگونه بوده است اما بعد ها طبع تغییر کرد و آمریکایی ها جای بالیوود و دیگر چیزها را گرفت و اکنون دیگر کم پیش می آید که فیلم ببیند. اما من بین فیلم ها تبعیض قائل نیستم، همه فیلم ها را دوست میدارم، فیلم ها بالیوود و آسیا شرقی را همانقدر با لذت نگاه میکنم که فیلم ها هالیوودی و اروپایی را نگاه میکنم. من از فیلم دیدن لذت میبرم، امروز که فیلم "سه احمق" را دیدم پی بردم که من واقعا از فیلم دیدن لذت میبرم، من در فیلم ها غرق میشوم و تا میتوانم دوست دارم با شخصیت ها همزاد پنداری کنم.فیلم "سه احمق" (Three Idiots) محصول هندوستان است که در سال 2009 به کارگردانی "راج کومار هیرانی" ست.داستان فیلم درمورد سه پسری ست که در دانشگاه با هم آشنا میشوند اما یکی از آنها دید متفاوتی به زندگی نسبت دو نفر دیگر دارد...کم پیش می آید که بعد از دیدن فیلم بلافاصله بنشینم و یادداشتی درمورد فیلم بنویسم اما اینبار این اتفاق افتاد، امروز جمعه است و سرکار کسی نیست، یعنی خلوت است و وقتی فیلم را تمام کردم اشک ها در چشمم موج میزد و من مدام آنها را پاک میکردم. خجالت نمی کشم از اینکه با فیلمی گریه کنم و این برایم یک عادت شده است چرا که این لذتی ست که فیلم به من میدهد و من از این رو فیلم را تماشا میکنم.سه احمق همان داستانی ست که این روزها شاید می توانم بعنوان یک نجات دهنده به آن نگاه کنم، یک داستان که باید سالها پیش تماشایش میکردم و این روزها از آنها استفاده میکردم اما من برای رفع خستگی زندگی تکراری به اندازه کافی فیلم دیدم که درس هایشان را برای خودم نگهدارم ولی م زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 1:43

یکی از منبع هایی که باعث میشوند فیلم هایم را از آن دانلود کنم تکه فیلم هایی ست که در اینستاگرام می بینم و بعد مشتاق می شوم که بقیه فیلم را ببینم و این فیلم هم بیشتر در اینستاگرام دیدم که باعث شد فیلم را تا آخر ببینم.فیلم "Liberal Arts" محصول سال 2012 به نویسندگی و کارگردانی Rosh Radnor است.داستان فیلم درمورد مردی 35 ساله است که علاقه زیادی به دوران دانشگاه خود است که به دعوت یکی از اساتید خود دوباره بعد از سالها به دانشگاه برمیگردد و با دختری 19 ساله آشنا می شود...اینکه چرا این فیلم را انتخاب کردم برای دیدن با اینکه میدانستم فیلم درگیر کننده ای نیست ولی انتخابش کردم چرا که فیلم را برای استراحت انتخاب کردم، دوست دارم در این روزها در فیلم غرق شوم فکر زندگی نکنم. وقتی فیلم شروع شد و فهمیدم که داستان فیلم چیست خیلی برایم جالب بود، دوران دانشگاه هم برای من یکی از دوران هایی بود که دوست دارم دوباره برگردم و حال که به آن فکر میکنم میبینم که واقعا از آن دوران استفاده نکرده ام. ما از لحظاتی که در آن هستیم واقعا به راحتی عبور میکنیم و قدر لحظات را نمیدانیم.جسی که پسری 35 ساله است دوباره به محیط دانشگاه بر میگردد هر جای دانشگاه برایش خاطره ایست و هر استادی که میبیند او را به دورن کلاس هایش می کشاند، وقتی فضای دانشگاه را میبیند میفهمد که چقدر دلش برای آن روزها و زندگی در دانشگاه تنگ شده است. اما آشنایی او با زیبی آینه ای برای او بود که خود را بهتر بشناسد. اما آیا این درست که ما به تنهایی نمی توانیم خودمان را بشناسیم و حتما به شخصی دوم نیاز داریم که اشکلات شخصیتی ما را به ما گوش زد کند و در کنار آن مشوق نکات مثبت شخصیتمان باشد ولی از طرفی هم باید اعتراف کنیم که همه اشخاص قادر به انجام آ زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 1:43

نمیدانم چطور شد که به سرم زد انیمه ببینم البته قبلا هم انیمه میدیدم در همین وبلاگ چیزکی درباره اشان نوشته ام اما هرگز فکر نمیکردم اینقدر محصور آنها شوم، حال دو انیمه است که دیده ام باید خودم را مجاب کنم که درباره اینان بنویسم چرا که تنبلی کرده ام و هر چتتنبلی ام بیشتر بها میدهم بیشتر باعث میشود که چیزی ننوییسم و این چیز ننوشتن باعث میشود که عذاب وجدان بگیرم.اکنون در حال تماشای انیمه Demon Slayer هستم که بعنوان سومین انیمه من میشود، راستش سراغ انیمه های بلندی مثل Naruto یا One Peice نمی روم چرا که وقت گیر هستند و من هم آنقدر حوصله دیدنشان را ندارم حال باید دید در آینده چه پیش می آید.انیمه "Death Note" در سال 2006 منتشر شد و داستان درباره یک دفترچه است که از دنیای شنیگامی به دنیایی انسان ها وارد میشود و هر اسمی در آن نوشته شود شخص بعد از مدتی سکته قلبی میکند ...از خیلی سال پیش وقتی هاردم را به یکی از دوستانم داده بودم که برایم سریال بریزد این انیمه بین آن سریال ها مانده بود و همیشه توقفی روی نامش میکردم و از آن میگذشتم اما بعد از مدت ها یعنی حدود 7 سال به سراغش آمدم چرا که شنیده بودم که اگر میخواهید انیمه شروع کنین ابتدا این "دفترچه مرگ" را تماشا کنین، من هم دل به دریا زدم و به تماشایش نشستم. گرچه در همین روزها در حال تماشای سریال "The Sopranos" هستم اما وقفه ای در آن ایجاد کردم به دیدن این انیمه پرداختم، کشمکش های این انیمه برایم جذاب بود، داستان از پستی بلندی های فراوارنی برخوردار بود هیچ وقت توقع نداشتم که اینگونه یک انیمه مرا تحت تاثیر قرار بدهد.وقتی انیمه را تمام کردم چیزی در این بین بود که ذهنم را به خود مشغول کرده بود و آنهم دوراهی بود که در این انیمه پیش پای ما گذاشته زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 20:15

اگر بخواهم یکی از اعتراف های بزرگی که باید بکنم همین است که باید بگم درمورد انیمه دیدن اشتباه میکردم، حال دو ماه است که تمام مدت انیمه میبینم اگر وقت خالی برای سینما داشته باشم انیمه میبینم... و باید اعتراف کنم که اشتباه میکردم که گمان میکردم انیمه برای نوجوانان است و به نظرم یکی از چیزهایی که باید بزرگسال ها هم به آن ها توجه کنند همین انیمه ها هست.حال که بعد از گذشت دوماه از انیمه دیدنم میگذرد به این نتیجه رسیده ام که باید کمی درمورد این ژانر توضیحاتی برای خودم بدهم، صرفا برای اینکه به چیزهایی که رسیده ام جایی یادداشت کرده باشم.اولین انیمه Death Note بود که دیدم تعداد قسمت آنقدر نبود که وقتم را بگیرد و هر قسمت 20 دقیقه بود اما در همین تعداد کم قسما هخا همانطوری که در یادداشت این انیمه هم گفتم نکات اخلاقی بسیاری نهفته بود که ذهن چه نوجوان چه بزرگسال را به خود درگیر میکند و برای پیدا کردن جواب درست و اینکه هرکدام تا چه اندازه بر اعتقاد خود پار برجا هستند اصرار میکنند. اما حال که Attack on Titan را دیدم و در حال تماشای Demon Slayer هستم میبینم که این انیمیشن ها خیلی بهتراند از انیمیشن های هالیوودی، گرچه بعضی از انیمیشن های هالیوودی هم به مراتب خوب هستند اما حال که انیمه را میبینم، میبینم که ژاپن ابتدا برای ترویج فرهنگ خود و دیگر برای تربیت نسل جوان چقدر تلاش میکند و تقریبا در هر فصل چیزی برای گفتن دارند. من Attack on Titan را که تماشا میکردم در بسیاری از صحنه ها همراه با شخصیت ها بودم، شخصیت ها داخل روح ما نفوذ میکنند و نمیگذارند همینطوری سرسری از کنارشان رد شویم، داستان ها بسیار گیراست و گرچه موضوع انتقام است اما در هر برخورد تجربه ای است که باید آن را درک کرد، چگونه باید عم زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 1:21

این روزها اگر وقتی باشد و انیمه ها بگذارند نگاهی به فیلم های خوب شرق میکنم، فیلم هایی که از سختی ها برگرفته شده است و البته فیلم های زیبایی هستند که در چند سال اخیر باعث تعجب و تحسین بسیاری شده اند. من درمیان فیلم های برتر میگشتم که چشمم به "Ikiru" خورد فیلم و به نظرم فیلم خوبی می آمد."Ikiru" (زندگی کردن) محصول سال 1954 ژاپن به کارگردانی "اکیرا کروساوا" ست. که البته بخشی از این فیلمنامه اقتباسی از رمان "مرگ ایوان الیچ" نوشته " لئو تولستوی" هست که یکی از شاهکارهای او در اواخر عمرش محسوب میشود.داستان فیلم درباره مردی ست که نفس های فرشته مرگ را در نزدیکی خود به واسطه بیماری که مبتلا شده است حس میکند و در این نقطه به پوچی میرسد...خیلی از ما شده است که خود را در کاری غرق کنیم بی آنکه بدانیم اصلا آن کار چیست و تنها از روی عادت به سرکار میرویم و باز میگردیم حال آنکه زندگی خود را فراموش کرده ایم و هیچ چیزی را به یاد نمی آوریم جز همین کار کردن، با خودم فکر میکنم که این آدم ها را در نزدیکی خودم خیلی میشناسم، زندگیشان را میدانم چگونه است و در یک مسیر یکنواخت همیشه هستند و هیچگونه چالشی را به آغوش نمی کشند مگر چاله های خیابانی که آنها را به محل کارشان میرساند اما آیا واقعا اینان زنده هستند، آیا تمام این نعمت بزرگی که بسیاری از نویسندگاه و شعرای بزرگ از آن حرف میزنند به ما داده شده است که در راه چنین کار بیهوده ای صرف کنیم؟یادم می آید وقتی که بچه بودم بازی میکردم یا هرکاری که میکردم میگفتند اول امتحان فلان چیز را بده بعدا بازی کن اما حال که تمام خوشی ها را پشت گوش انداختم و به بعدا موکولشان کردم فهمیدم که دیگر هیچ فرصتی نمانده است که دیگر از آن استفاده کنم مگر اینکه به آن روزها در وقت ه زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 1:21

ee00000000000000000000000000000006b65746161626f6e6c696e652e636f6d زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 1:21

  راستش هر چه دنبال یادداشت هایی گشتم که درباره سریال "The Office" نوشته باشم، نبود، هیچی در این وبلاگ درباره این سریال حرف نزدم و تمامی نوشته هایم در صفحه اینستاگرام من است. گاهی تنبلی میکنم که کامپیوتر را روشن کنم و اینجا شروع به نوشتن کنم. حال پس از گذشت حدود چندین ماه این سریال را تمام کردم، سریالی دل نشین که از پایانش ناراحت شدم.سریال "The Office" از سال 2003 تا سال 2013 در قالب 9 فصل از شبکه NBC پخش شد.داستان سریال درمورد گروهی از کارمندان یک اداره هستند که ماجراهایی که در اداره برایشان رخ میدهد را به تصویر میکشد.شاید خیلی از آنهایی که شروع میکنند این سریال را نگاه کنند در همان فصل اول متوقف شوند اما راستش آنها بازنده هستند چرا که فصل اول شما استخدام اداره شده اید و اینقدر کم طاقت هستین که رفتار شخصیت ها روی مخ شما رفته اند که حاضر نشدید 15 روز (قسمت) آنجا کار کنین و استعفای خود را روی میز "مایکل اسکات" گذاشته اید. راستش برای من هم ابتدا همین گونه بود با این تفاوت که من با تردید فرصتی دوباره برای فصل دوم به این سریال دادم که باعث شد 8 فصل دیگر برای بهترین فصل های یک سریال باشد.برای ما کار چه معنی میتواند داشته باشد؟ اینکه برای پول دور هم جمع شده باشیم و بتوانیم برای درآمد بیشتر تلاش کنیم و بی توجه به یکدیگر کار کنیم؟ یا در ای جمع چند نفره ای که در کنار هم هستیم خانواده ای تشکیل دهیم و برای بهتر شدن هم به یکدیگر کمک کنیم؟ برای من کار تنها به معنی درآمد نیست، کار باعث رشد شخص شود و از کاری که انجام میدهد لذت ببرد. محیط باید به گونه دوستانه باشد که در تمام رقابت ها حسادت وارد کار نشود، دوستانی که وقتی از کنارشان میروی ناراحت شوی. سریال هم به همین گونه با تمام ا زندگی ساده پوریا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 90 تاريخ : جمعه 8 مهر 1401 ساعت: 15:00