یادداشتی بر فیلم "Ikiru" (زندگی کردن)

ساخت وبلاگ

Ikiru poster.jpg

این روزها اگر وقتی باشد و انیمه ها بگذارند نگاهی به فیلم های خوب شرق میکنم، فیلم هایی که از سختی ها برگرفته شده است و البته فیلم های زیبایی هستند که در چند سال اخیر باعث تعجب و تحسین بسیاری شده اند. من درمیان فیلم های برتر میگشتم که چشمم به "Ikiru" خورد فیلم و به نظرم فیلم خوبی می آمد.

"Ikiru" (زندگی کردن) محصول سال 1954 ژاپن به کارگردانی "اکیرا کروساوا" ست. که البته بخشی از این فیلمنامه اقتباسی از رمان "مرگ ایوان الیچ" نوشته " لئو تولستوی" هست که یکی از شاهکارهای او در اواخر عمرش محسوب میشود.

داستان فیلم درباره مردی ست که نفس های فرشته مرگ را در نزدیکی خود به واسطه بیماری که مبتلا شده است حس میکند و در این نقطه به پوچی میرسد...

خیلی از ما شده است که خود را در کاری غرق کنیم بی آنکه بدانیم اصلا آن کار چیست و تنها از روی عادت به سرکار میرویم و باز میگردیم حال آنکه زندگی خود را فراموش کرده ایم و هیچ چیزی را به یاد نمی آوریم جز همین کار کردن، با خودم فکر میکنم که این آدم ها را در نزدیکی خودم خیلی میشناسم، زندگیشان را میدانم چگونه است و در یک مسیر یکنواخت همیشه هستند و هیچگونه چالشی را به آغوش نمی کشند مگر چاله های خیابانی که آنها را به محل کارشان میرساند اما آیا واقعا اینان زنده هستند، آیا تمام این نعمت بزرگی که بسیاری از نویسندگاه و شعرای بزرگ از آن حرف میزنند به ما داده شده است که در راه چنین کار بیهوده ای صرف کنیم؟
یادم می آید وقتی که بچه بودم بازی میکردم یا هرکاری که میکردم میگفتند اول امتحان فلان چیز را بده بعدا بازی کن اما حال که تمام خوشی ها را پشت گوش انداختم و به بعدا موکولشان کردم فهمیدم که دیگر هیچ فرصتی نمانده است که دیگر از آن استفاده کنم مگر اینکه به آن روزها در وقت های خالیم فکر کنم. حال آنکه با شرایطی که اکنون در کشور حاکم است ما زندگی کردن را به بعدا موکول کرده ایم حال آنکه حتی اگر در سخت ترین و تاریک ترین دوره های تاریخ هم باشیم نباید فراموش کنیم که زندگی همین لحظه های ست که دارد میگذرد، هوای بارانی که میتوان در آن قدم زد چندی پیش نیست و تا وقتی که جوان هستیم میتوانیم به ماجراجویی برویم در وقت پیری هیچ چیزی طعم جوانی را ندارد، همانطور که یکی ازبزرگان گفته است:

زندگی یکبار کافی نیست اما اگر بلد باشیم زندگی کنیم همان یکبار کافی ست.

شخصیت اصلی فیلم هم همینگونه است 30 سال زندگی خود را بدون هیچ اتفاق خاصی طی میکند و پس از آنکه میداند مرگ در چند قدمی اوست به فکر زندگی می افتد و میبیند او نه تنها زندگی نکرده است بلکه کاری هم نکرده است، تمام کارهایی که برای پسرش انجام داده است، حال پسرش با او به گونه ای دیگر صحبت میکند و واتانابی که در موقعیت اکنون میداند که خانواده دلبستگی خاصی به او ندارد تمام آنچه که انجام داده بود بیهوده به پوچی میرسد و درمیان خاطرات سیر میکند. با خانمی که همکارش بوده است همصحبت میشود و میفهمد که او میخواهد استعفا دهد چرا که او هم فهمیده است کارشان چیزی جز بروکراسی بیهوده اداری بیش نیست که کارشان انداختن مردم در چرخه ای باطل است که خودشان منصرف شوند. با گذشت زمالن و معاشرت های مدام با همکار خود میفهمد که او همیشه پرشور است و دلیل آن انجام کار واقعی ست.

همه ما همینگونه هستیم، یعنی باید باشیم، ما برای کاری به این دنیا آمده ایم و باید آن کار را انجام دهیم وگرنه تمام زندگیمان بیهوده خواهد بود، گاهی حرف هایی که هرگز زده نشده اند، گاه تلفنی به دوستی که سال ها ندیده ایم و ... اینها همه از شخصی به شخصی متفاوت است و گاهی تمام زندگی به حول یک اتفاق می گردد یک اتفاق که ممکن است خیلی از نظر دیگران بیهوده باشد اما از نظر شخص میتواند باارزش باشد اما آیا واقعا ما میتوانیم مسئولیت خود را پیدا کنیم؟

شاید فیلم تا دقیقه 44 کسل کننده باشد اما از این دقیقه در مراسم سوگواری واتانابی حرف هایی که زده میشود بسیار با ارزش هستند، سکانسی که همه در حال خوردن غذا و یا نوشیدن هستند، همگی سعی دارند کارش را زیر سوال ببرند و بگویند اگر ماهم مرگ فاصله ای با ما نداشت، کاری بزرگ میکردیم که شخصی میگویند "ما ممکن است هر لحظه بمیریم" که پس از کش و قوس های طولانی در حالت مستی با خود عهد میبندند که راه واتانابی را ادامه دهند اما ما ... همه آدم ها اینگونه ایم شاید بارها حرف های انگیزشی زیادی دیده باشیم اما تاثیرش چقدر روی ما مانده است؟ یا چند بار شده است که گفته ایم اگر ماهم فلان موقعیت را داشته ایم میتوانستیم فلان کار را کنیم؟ نه تمام اینان اشتباه است، یا باید تلنگری به ما بخورد یا باید چیزی از درون بجوشد تا بتوانیم کاری در غیر این صورت هیچ اتفاقی نخواهد افتاد جز حرفی که بدون هیچ اطلاعی گفته ایم...

+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 16:5 توسط پوریا  | 

زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 1:21