سوالات کوچک...جواب های بزرگ "نگاهی دوباره به فیلم ویل هانتینگ خوب"

ساخت وبلاگ

  

اگر به ما بگویند که معنی چند لغت را میدانیم میتوانیم عداد بزرگی را نام ببریم، میتوانیم کتاب ها را بدون تپق زدن بخوانیم و یا اگر به کارنامه دوران مدرسه یا رزومه کاری ما نگاه کنند میتوانند بفهمند که چه قدر موفق بوده ایم یا اگر مسئله ای از ریاضی را برایما بنویسند میتوانیم جواب را در عرض چند دقیقه بدست بیاوریم و یا قضیه ای در محاسبات را به راحتی حساب کنیم. میتوانیم به تابلویی از داوینچی نگاه کنیم و بدانیم از چه سبکی و از دوره ایست. میتوانیم به ماه نگاه کنیم و درباره فاصله او با زمین یا مسائلی ستاره شناسی یا حتی فیزیک و شیمی به خوبی اظهار نظر کنیم. ساندویچ دین و فلسفه با سس مکتب های سیاسی را هر روز در بحث های سیاسیمان نوش جان میکنیم اما وقتی بچه ما درباره آینده از ما سوال میکند انگشت به دهان می مانیم یا جوابی آنقدر پرت به او میدهیم که او را به لبه پرتگاه نزدیک میکنیم. به نظر شما کدام یک بهتر است؟ اینکه مسائل سخت ریاضی و فیزیک و هنری را بتوانیم جواب بدهیم یا اینکه بتوانیم به سادگی درباره آینده با فرزند خود حرف بزنیم بطوری که در همان دنیای کودکی خود تصوری واضح از آینده ای که میخواهد ترسیم کند؟

نمیخواهم جوابی به سوالی که کرده ام بدهم، چرا که قطعا میدانید هر شخصی میتواند جوابی با دلایلی مختلف برای خودش داشته باشد و این برعهده من نیست که آن را رد کنم یا با آنها موافقت کنم اما میخواهم درباره اهمیت سوال هایی که بچه ها میبپرسند یا به عبارت دیگر سوال های کوچک برایتان بگویم که در فیلمی که چند روز پیش دوباره به تماشایش نشستم به من روشن کرد. چیزی که تا به آن روز هرگز به آن دقت نکرده بودم که چه قدر میتواند برای زندگیمان مهم و حیاتی باشد.  
چند روز پیش درباره جزئیات در هنر میخواندم که اگر به آن توجه کنیم میتوانیم در زندگی عادیمان کمتر با تکرار روبرو شویم. این جزئیات کوچک خیلی میتواند مهم باشد چرا که با کنار هم قرار گرفتن همین جزئیات کوچک هستند که عادت ها و تفکرات ما شکل میگیرد. حال وقتی به زندگی خودمان نگاه میکنیم میبینیم که با وجود اینکه در بسیاری از حوزه ها برگ برنده در اختیار داریم اما نمی توانیم از آن چشم پوشی کنیم که چقدر در زمینه های دیگر شخصیتی ضعف داریم. "ویل" گرچه میتوانست بسیاری از مسائل پیچیده ریاضی را انجام دهد اما از تصمیم گرفتن برای زندگی خودش ناتوان بود، نمیتوانست درک کند چه چیزی میتواند برای او در آینده رقم بخورد که هرکسی که پشت تمام این جواب ندادن ها خاطرات، سختی ها و یا نخواستن هایست که مانع میشود او با این تصمیم ها روبرو شود و نتواند او درباره این قبیل از سوالات تحقیق کند.

برای "ویل" که شخصیتی بس پیچیده دارد این "شان" بود که نتوانست کلاف درهم تنیده شده او را از هم باز کند و دوباره با نظم بپیچد. اگر کمی عمیق تر به مسائل نگاه کنیم میبینیم که گاهی بعضی سوال های کوچک آنقدر جواب های بزرگی دارد که حتما باید کسی در کنار ما باشد که ما را در این راه راهنمایی کند وگرنه در این راه ها گم خواهیم شد. آنچه که فیلم از ما میخواهد به نظر من این است که گاهی نباید درباره زندگی بصورت پیچیده فکر کنیم، باید اول جواب سوالات ساده و کوچک را بدهیم سپس سراغ چطور و چگونه ها رفت چرا که در این باره نیچه میگوید:

He who has a why to live can bear almost any how.

کسی که چرایی برای زندگی دارد تقریبا هر "چگونه ای" را تحمل کند.

پس از لحظه های کوچک زندگی خود لذت ببریم، عشق بورزیم و به جزییات کوچک زندگی اهمیت دهیم که شاید زندگی همین جزئیات کوچک باشد...

+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم آبان ۱۴۰۰ ساعت 13:19 توسط پوریا  | 

زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 19 بهمن 1400 ساعت: 14:29