نگاهی به کتاب "هنر چگونه زندگی ما را دگرگون میکند" (Art as therapy)

ساخت وبلاگ

  

این روزها خیلی دوست دارم درباره هنر بخوانم دست خودم نیست هر چه بیشتر فکر میکنم که یکی از اساسی ترین ساخته این دنیا را نمیتوانم درک، درک نکردن مرا آزار میدهد و باعث میشود بیشتر و بیشتر درباره هنر بخوانم. بعد از اینکه کمی درباره سینما خواندم، با کتابی با عنوان "Art as  therapy" آشنا شدم که عنوانش مرا جذب کرد وقتی نویسنده کتاب را دیدم فهمیدم که میتواند کتابی زیبا و پر معنی باشد.

کتاب "هنر چگونه میتواند زندگی ما را دگرگون کند." (Art as therapy) نوشته "آلن دوباتن" و "جان آرمسترانگ"، این کتاب در سال 2013 منتشر شد.

یکی از دلایلی که مرا بخواندن این کتاب جذب کرد "آلن دوباتن" است شخصی که همیشه تلاش میکند فلسفه را وارد زندگی روزمره ما بکند و از همه مهم تر طعم خوش کتاب "جستار های در باب عشق"ـش هنوز در ذهن خود دارم و وقتی که کتاب را میخواندم نمیدانستم که در 24 سالگی توانسته است این کتاب را نوشته است و چقدر یک شخص در 24 سالگی بر رابطه واقف و درک عمیقی از آن داشته باشد که این کتاب را نوشته است. در سوی دیگر این کتاب "جان آرمسترانگ" است که نظر نزدیک بهم دارند و هر دو تلاش میکنند که ما را به سوی زندگی عاقلانه تر و بهتری راهنمایی کنند و این میتواند کتابی خیلی خوبی را در اختیار ما بگذارد.

راستش را بخواهید من اگر سینما یا کتاب را دوست دارم به خاطر زیبایی آن نیست، من اگر جذب نقاشی می شوم دلیلیش این نیست که نقاشی زیباست یا فیلمی دارای زیبایی بصری ست یا کتاب تصوری از یک رویای زیبا را در اختیار من می گذرد. کتاب های بسیاری وجود دارند که در آن تصویری زیبا از زندگی به ما نشان میدهند اما این تصویر بر روی کاغذی نازک است کشیده است با اولین طوفان ناامیدی پاره میشود و دیگر جایی در زندگی ما ندارد اما گاهی تصاویر زشت و چه در فیلم ها و چه در نقاشی ها آنچنان تاثیری بر ذهن و آدمی میگذارد که سال ها نمیتواند آن را فراموش کند. پس برای من دومی بسیار دلپذیر تر است، هیچگاه نمی ترسم از اینکه کتابی پایان بد داشته باشد یا فیلم یا تئاتری باعث شود در آخر برای تیربختی شخصیت نمایشنامه اشک بریزم من اینها را بد آغوشی باز می پذیرم چرا که اینها سطحی از یک اقیانوس بزرگ است. 
هنر هم برایم همینگونه است( هنر چیزی که در مطلب آن را بیان میکند هنر مجسمه سازی و نقاشی و عکاسی ست) اگر هنر به صرف هنر و توانایی زیبایی هنرمند باشد برای تهی ست. خیلی از اوقات وقتی مطلبی درباره نقاشی میخوانم بیشترین چیزی که مرا جذب میکند محرک نقاش یا عکاس از کشیدن یا عکس گرفتن است چرا که این چیزیست که میتواند به ما کمک کند هنرمند را بیشتر درک کنیم. هر کسی میتواند خواسته های متفاوتی از هنر داشته باشد اما من اگر نوشته ای می نویسم نیاز به درک شدن دارم و این درک شدن نه فقط احساسی بلکه میتواند فهمیدن یک اعتراض یا راهکار باشد. هنرمند هم به نظر من همین توقع را از ما دارد. اگر مجسمه ای را میبینیم باید درک از تنهایی مجسمه ساز کنیم که چقدر جامعه ما به سوی تنهایی رفته است و راه حلی برایش پیدا کنیم در غیر این صورت هنر چیزی نمیتواند باشد جز زیبایی توخالی، توهمی که با پلک زدن از بین میرود.

کتاب دغدغه اصلیش همانند دغدغه ی من است، کتاب به ما می آموزد که میتوان در زندگی روزانه خود با هنر تعامل داشت اما فقط و فقط به یک شرط که بتوانیم آن را درک کنیم نه درک به معنی فهمیدن سبک و چگونه کشیدن بلکه دلیل محرک هنرمند از خلق آن و اینکه چگونه میتوان آن را هضم کرد و از آن درس گرفت. یکی از نکته های جالبی که در این کتاب از هنر به ما یادآور میشود  این است که ما با استفاده از هنر میتوانیم به تعادل برسیم، امیدوار شویم و یا درس های زندگی آن را بیاموزیم. اگر در زندگی شهری غرق شده ایم تصویر یا نقاشی از طبیعت میتواند ما را به تعادل روحی برساند یا اگر نقاشی از طبیعت را به دقت نگاه کردیم در غروب بعدی که در یک طبیعت گردی میبینیم بسیار زیبا و دل انگیز میابیمش و دیگر دیدمان به سابق بازنمیگردد. برای من گمان میکنم این چیزها بسیار مهم تر باشد تا زیبایی خالص از هنر.
کتاب مرا دعوت میکند که تنها به مسائل ساده به هنر نگاه کنیم مرا دعوت میکند که همانطور که از هنر میتوان در عشق و دیدن طبیعت با دیدی باز تر و دقیق تر استفاده کرد، میتوان از آن در شهرسازی و سیاست نیز استفاده کرد. اگر ما مسئولینی با درک هنر بالا داشته باشیم قطعا میتواند در ساخت شهرها و مکان های زیبا به ما کمک کنند، مثالی که کتاب می آورد به دوران مدیچی ایتالیا برمیگردد که چقدر در طراحی شهر خود تلاش کرده اند و یا محرابی زیبا و هنرمندانه ساخته اند. علاوه بر آن مسئولین سیاسی میتوانند با استفاده از نظر هنرمندان که در آثار خود به کارمیگیرند دوره سیاسی موفق تری را پیش ببرند. 

کتاب متن روانی دارد، برای من مثل گفت و گویی بود که با دو شخص دغه دغه مند، که دید مرا نسبت به چیزهایی که کمتر درباره هنر میگویند باز کرد نکاتی که نه تنها در درک من از هنر بلکه در زندگی میتوانست مفید باشد.

+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم آبان ۱۴۰۰ ساعت 10:5 توسط پوریا  | 

زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 19 بهمن 1400 ساعت: 14:29