خواب

ساخت وبلاگ

اولين بارى كه خون ديدم را يادم مى آيد من در گوشه حياط نشسته بودم و از سمتى صداى افتادن آمد، من توجهى نكردم بچه ها همه دور يكى كه زمين خورده بود جمع شده بودند، من ساندويچم را ميخوردم و نگاهشان ميكردم، مدير سراسيمه راهش را از ميان بچه ها باز كرد، زير بغل پسر را گرفت و بلند كرد، روى دست هايش قرار داد و به سمت دفتر دويد، خون چكه از سر پسر ميريخت گاهى كش مى آمد و آستين مدير كثيف شد و من دور از ماجرا ساندويچم را تمام كردم.

+ادامه مطلب را لطفا بخوانید...

زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : خواب,خوابگاه دختران,خواب تلخ,خواب به انگلیسی,خواب مار,خوابم میاد,خواب رفتن دست,خوابگرد,خواب زده ها,خوابگاه دانشجویی, نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 221 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 18:32