یادداشتی بر فیلم "منچستر کنار دریا" (Manchester by the Sea)

ساخت وبلاگ
Manchester by the Sea.jpg

یک تجربه تلخ چقدر میتواند زندگی را نابود کند؟ یک خاطره تلخ چه تاثیری بر زندگی یک شخص میتواند داشته باشد؟
بالاخره بعد از چند هفته فیلم ندیدن و نیمه کار گذاشتن فیلم ها، دو شب پیش این فیلم را تماشا کردم، فیلمی که به جشنواره فیلم اسکار راه پیدا کرده بود و جایزه نقش مرد اصلی را دریافت کرد.

فیلم "منچستر کنار دریا" (Manchester by the Sea) در سال 2016 تولید شد، این فیلم درام به کارگردانی و نویسندگی کت لونرگان است. از بازیگران این فیلم میتوان به کیسی افلک اشاره کرد که در هشتاد و نهمین جشنواره فیلم اسکار توانست جایزه بهترین بازیگر مرد را ازآن خود کند.

داستان فیلم درمورد مرد جوانی ست که شغل او خدمات رسانی است، در بین زندگی روزمره خود برادرش فوت میکند و این آغاز داستان است...

فیلم از همان ابتدا به مخاطب نشان میدهد که قرار نیست فیلم شادی را داشته باشد، قرار نیست نگاه به هر جایی که میاندازد نگاهی خوب داشته باشد یا هرچیز دیگری، حرکات "لی" از همان ابتدای فیلم این را نشان میدهد که دچار رخنه ای در زندگی اش شده است و نمیتواند با چیزی جای آن را پر کند، حرکاتش لحن صحبت کردنش این ها همه نشان دهنده ای این قضیه است. مشت کاری کردن یکدیگر در بار یکی دیگر از این نشانه هاست که "لی" واقعا یک جای خالی در وجودش است. حال وقتی برادرش میمیرد پازل ها کنار یکدیگر قرار میگیرند و نشان میدهد که چگونه این جای خالی در قلبش ایجاد شده است.

کمی گریز به زندگی واقعی بزنیم، گرچه فیلمی که در مقابل ماست فیلمی واقعی ست اما گاهی ما فکر میکنیم که این امر یک اغراق برای به وجود آوردن یک فیلم باشد. پس بیاییم کمی در زندگی واقعی نگاهی بی اندازیم، همیشه انسان ها ظالم یا بد یا اینکه بی روح نبوده اند، بلکه این خاطرات هستند که انسان ها را اینگونه میکنند، گاهی انسان ها مسبب این امر میشوند و گاهی خودشان و گاهی شرایط زندگی به مرور زمان، در این فیلم یک اشتباه باعث این امر میشود، باعث میشود که دیگر زندگی سابق را نداشته باشد. گرچه بعد از آن حادثه "لی" به گونه زندگی میکند که به نظر می آید کمی وضعیت زندگیش نسبت به قبل بهتر شده است، او دیگر آن مرد مست همیشگی نیست، ظاهر بسیار مرتب تر از قبل است. اما دیگر در او شادی یا چیزی دیگر وجود ندارد. وقتی برادرش فوت میکند سیل خاطرات همراه خبر مرگ او می آید، رفتن همه را دچار غمی عظیم میکند.
رفتن برادرش برایش تداعی این امر بود.

در کنار "لی" برادرزاده لی، یعنی پاتریک رفتارش بسیار غیر قابل قبول بود، مرگ پدرش حتی برایش ارزشی هم نداشت و زندگیش هیچ بالا و پایینی ایجاد نکرد، با وجود اینکه میدانست عمویش بسیار بهتر از دیگران است اما با او مخالف بود و او را راهی برای رسیدن به اهدافش میخواست. حتی ابراز همدردی دیگران نیز وسیله ای برای اهدافش استفاده میکرد.

فیلم حس جالبی را به بیننده منتقل میکرد، تصاویری که همه زیبا بودند یک شهر غم زده را تداعی میکردند و این از نگاه "لی چلندر" بود نه کس دیگری، انگار برف ها همه غمی را داشتند و سنگینشان، شهر را زیر غمی بزرگ برده بود.


برچسب‌ها: دست نوشته, یادداشتی بر فیلم Manchester by the sea, نقد فیلم, فیلم Manchester by the sea, فیلم منچستر کنار دریا
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 11:54 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 20:22