چند خط اول صبح

ساخت وبلاگ

چند وقتی است که نه کتاب میخوانم نه فیلم به خوبی میبینم، اصلا نمیدانم زندگیم به کدام سمت سو میرود، هر چه تلاش میکنم که زندگیم را خوب کنم اما نمیتوانم، بیهوده میگذرد.

ساعت 8:31 دقیقه است و دلم هوای فیلم LA LA Land کرد، فیلمش را میدیدم تکه تکه یاد صحنه ای افتادم که درون سینما فیلم میسوزد، گاهی همه چیز دست به دست هم میدهد که زندگی از آن یکنواختی که در آن به سر میبریم بیرون بیاییم، فیلم می سوزد و می گوید که بزنین بیرون شما جوان هستین، باید بسیار کار انجام دهید، باید از لحظاتی که در کنار یکدیگر هستید لذت ببرین، عشق را جست و جو کنین، آرام رقص کنین تا بدانید زندگی چیست، در بین فصل های سال بهترین را برگزینین، همچو بهار شکوفه بزنید، همچو تابستان سبز و شاداب باشید، همچو پاییز خوش رنگ و همچو زمستان سپید و در مشکلات یکدیگر را ترک نکنید. این یعنی زندگی کردن در کنار دیگری، گرچه این روزها دیگر این چیز ها را زیاد نمی یابیم، اما اصل هیچگاه تغییر نمیکند.
دیشب که داستان کوتاه "The Rocking-horse Winner" را از "D H Lawrence" میخواندم بسیار لذت بخش بود و غم انگیز، نمیدانستم از طرفی باید خوشحال باشم یا از طرفی نگران، شخصیت اصلی داستان به گونه ای بود که انگار بار ها با آن صحبت کرده ام یا در جامعه خودم آن را به وفور دیده ام. 

این چند خط امروز من است که بگویم گاهی از لاک خودت بیرون بیا چرا که چیزی هست برای کاویدن و در کاویدن شادی را جست و جو کن.

+ نوشته شده در شنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 8:37 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 202 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 20:22