نگاهى به كتاب "كافكا در كرانه" (Kafka on the shore)

ساخت وبلاگ

تعريف اين كتاب را در فضاى مجازى و نقل قول هاى goodreads بسيار ديدم، همچنين در فيس بوك، صفحه هايى را كه دنبال ميكنم خيلى از نقل و قول هايشان را براى عكس هايشان انتخاب ميكردند، اين نقل قول ها هم مرا وسوسه ميكردند كه كتاب را بخوانم. اين كتاب را از نمايشگاه پارسال خريدم و نوبتش همين دو يا سه هفته پيش شد كه بخوانمش و حال بعد از اتمام آن شروع به نوشتن درموردش ميكنم.
كافكا در كرانه اثر نويسنده پر آوازه ژاپنى "هاروكى موراكامى" است كه اين كتاب ٦٠٦ صفحه اى را در سال ٢٠٠٢ نوشته است و جز بهترين كتاب هاى آن سال است. در ويكى پديا نيز خواندم كه بسيارى اين كتاب را تحولى در ادبيات آسيا دانسته اند.
اين كتاب شامل دو داستان موازى مزتبط به هم هستند كه هر دو تكميل كننده ديگريست. داستان از زبان پسر بچه ايست كه در پانزده سالگى از خانه فرار ميكند و در گير و دار و نبود هويت اصلى خود به دنيال خلا وجودى خود است.
داستان دوم درمورد پير مرديست كه در سال ها پيش در جنگ ژاپن و آمريكا، هنگامى كه كودك بود طى يك اتفاقى كه نتيجه آن به طور حتم در دست نيست دچار عقب افتادگى او ميشود اما اين عقب افتادگى به او توانايى حرف زدن با گربه ها را به او ميدهد.در روزى از روزها كه مامور پيدا كردن گربه اى از محله، محل زندگيش است پايش به ماحرايى كشيده ميشود كه احساس ميكند او را به شخص سابقى كه در كودكى بوده است بر مى گرداند.
اين دومين كتابى ست كه از موراكامى ميخوانم. كتاب هايش بيشتر روانشناسانه بوده است. نه اينكه سر راست مثل "اروين د. يالوم" به سراغ روانشناسى برود نه بلكه با روايت داستانى و متن آن به اين موضوع ميتوان پى برد. البته شاد روانشناسى كلمه خوبى نباشد اما مى توان گفت كه درس هاى زيبايى از زندگى را به انسان مى دهد.
در كتاب "تسوكورو تازاكى بى رنگ و سالهاى زيارتش" كه قبلا درمورد آن مطلبى نوشتم، درسى را از زندگى ميدهد، در آن داستان پسرى كه از دوستان خود جدا ميشود و كتاب "كافكا در كرانه" مادرى ست كه از فرزند خود جدا شده است. تفاوت ها بسيار در روايت اما تشابهاتى مى توان در نگارش كلمات و چيز هاى ديگر دريافت.
همانطور كه قبلا گفتم و در مقدمه كتاب "كافكا در كرانه" است، در داستان هاى موراكامى نوعى فقدان ميتوان يافت. در اين داستان فقدان مادر است و درگيرى كافكا با خود درمورد حس هايى كه درمورد خود داشت. داستان استعاره هاى بسيارى دارد و حس هايى كه به انسان منتقل ميكند را نمى توان در قالب كلمات ريخت، اما چيزى كه ميتوان گفت اين است. موراكامى داستانى را بيان ميكند كه خواننده را در ضمير خودآگاه، نا خوداگاه و خواب ها ميبرد او با قلم خود سعى ميكند مرا با حس هايى كه يك شخص در گمشدن و خلا داشتن حس ميكند، احساس كنيم. شخصيت ها كامل نيستند و اين كامل نبودن از فاكتور هاى جهان ماست اما در داستان ميبينيم كه همين حتى همين شخصيت هايى كه كامل نيستند به ما كمك ميكنند چيزهايى بياموزيم كه بايد سالها زندگى مرد تا دانست مثل تاثيرى ناكاتا بر روى هوشينو ميگذارد.
داستان هاى موراكامى چيز هايى مشترك دارد يا حداقل در اين دو داستانش: يك زندگى عادت ها و داشتن نظم در زندگيست و ديگرى موسيقى ست كه در داستان هاى خود بسيار به آن مى پردازد.
او شخصيت هاى اصلى داستان خود را دوست دارد اينگونه نشان دهند كه تماسل به كامل بودن دارند. هر روز ورزش ميكنند و موسيقى ها كلاسيك گوش ميدهند. البته بايد ازعان كرد كه داستان نشان دهنده بخشى از نويسنده است و اين يعنى نشان دهنده قسمتى از موراكامى.
داستان به ما مى آموزد با وجود فقدان هاى بسيار زياد و تحمل زجر ها از نيود يك نفر تنها راه آرامش حداقل براى خود شخص بخشش است، چرا كه با بخشش ميتواند نفرت ها را زدوذ و دل ها را بهم نزديك تر كرد. در اخر داستان كافكا با وجود تجربه اتفاق هاى بسيار بد و حس هاى بد اين بخشش بود كه او را به شكلى وادار به آرامش كرد و اين روح تازه اى به او داده بود.

شخصیت های داستان:

کافکا تامورا:
کافکا پسری است که به تازگی از خانه خود فرار کرده است و به دنبال هویت گمشده خودش است. در داستان درگیری او را در این داستان میتوانیم پیدا کنیم. Antagonist این قسمت از داستان را میتوان درگیری کافکا با خودش یا نفرین پدرش در نظر گرفت که بسیار در روند داستان مشهود است. او از پدر خود متنفر است و اتباط نزدیکی با او ندارد به همین دلیل است که از سن بسیار کم تنها بوده است و این تنهایی باعث این شده است که زندگی عجیبی داشته باشد. بسیار کتاب بخواند و کارهای که بسیاری از بچه ها از انجام آن واهمه دارند، انجام دهد. شخصیت کافکا شخصیتی مرتب و منظمی است. او با سن کم خود بازهم میتوان دریافت که در این سن کم موسیقی را به خوبی میتواند درک کند و بخش بزرگی از زندگیش را حتی در لحظات دشوار موسیقی تشکیل میدهد. در بسیاری از جاهای داستان میتوان دریابیم که کافکا با موسیقی رابطه نزدیکی دارد و حتی با گوش دادن صفحه "کافکا در کرانه" میتواند آکورد ها و موسیقی این ترانه را بشناسد. کافکا همانند دیگر شخصیت های اصلی داستان های موراکامی ورزش میکند و سعی در سالم ماندن میکند که گمان میکنم این مشخصه را میتوان در شخصیت خود موراکامی هم دید و در محاصبه های که انجام داده است فردی بسیار منظم به نظر میرسد. نکته جالب درمورد "کافکا تامورو" این است که شخصیت رابطه نزدیکی به "کافکای" اهل چک دارد، و آن هم از جهت مجهول بودن شخصیتش است.

ساتورو ناکاتا:
شخصیت داستان موازی کافکا به علت حادثه ای عقب ماندگی ذهنی دارد. توانایی ذهنی بالای ندارد و این را خودش هم میداند و به آن اعتراف میکند. زبان ساده ناکاتا در طول داستان به خوانننده کمک میکند که بتواند به خوبی عقب افتادگی شخص را درک کند. اما یک سوال که در داستان ناکاتا و ماجراهای او می افتد عجیب است و آن هم غیر منتطقی بودن اتفاق ها است. گرچه در قسمت کافکا هم بعضی از اتفاق ها اینگونه است اما در قسمت ناکاتا این اتفاق ها بسیار بیشتر است. 

میس سائه که:
زنی افسرده که در داستان مسئول کتاب خانه است. زنی است آرام که در طول داستان به عنوان زنی پخته که این پختگی آثار تجربه های تلخش در جوانی است و حال دوره میانسالی خود را طی میکند. خاطرات بسیاری دارد. درموردش زیاد توضیح داده نمیشود و شخصیت مجهول داستان است. اما کارهایی که میکند پختگی اول را زیر سوال میبرد اما وقتی به قسمت آخر داستان میرسیم دوباره در این مسئله میمانیم که آیا واقعا کارهای او تقصیر او بوده است یا نه؟

اوشیما:
منشی کتابخانه است. فردی است که بسیار مطالعه میکند و همانند دیگر شخصیت های داستان موسیقی را خوب درک میکند. او transgender بسیار مهربان است که کمک های فراوانی به کافکا میکند و با توضیحات و رفتار های خود بسیار در داستان نقش دارد. میتوان اوشیما را آموزگار کافکا در تمام داستان در نظر گرفت و او را در کل سفر هدایت میکند.

هوشینو:
راننده کامیونی که ناکاتا را همراهی میکند، او در طول سفر خود با ناکاتا دچار تغییرات زیادی میشود و تجربیات عجیب بسیار را تجربه میکند که باعث دگرگونی او میشود. او که فردی معمولی از لحاظ ذهنی و رفتاری است بعد از همسفر شدن با ناکاتا و برخورد با شخصیت های متنوع و خلوت کردن با خود و فکر کردن درمورد زندگی سابقش، دچار دگرگونی های بسیار میشود. شاید این قسمت زیبای داستان باشد که همراه بودن با یک فرد عقب افتاده چگونه میتواند زندگی یک شخص را که آنچنان خوب نبوده است دگرگون کند.

كتاب خواننده را در اتفاق هاى بسيارى شريك ميكند و اين باعث دلبستگى به شخصيت ها مى شود. داستان پر از نقل قول هاى زيباست كه ميتوان آن را يادداشت كرد.
اميدوارم شما هم از خواندن كتاب لذت ببرين.


برچسب‌ها: دست نوشته, نگاهی به کتاب کافکا در کرانه, معرفی کتاب, کتاب کافکا در کرانه, تحلیل کتاب کافکا در کرانه
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:30 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 2:44