نگاهی به کتاب "مردی به نام اووه" (A Man Called Ove)

ساخت وبلاگ

Image result for ‫مردی بنام اووه‬‎

بالاخره چندی پیش یعنی حدود یک هفته پیش آخرین کتابی که از نمایشگاه کتاب گرفتم تمام کردم و در آخر وقتی نگاهی به کتاب هایم می اندازم می بینیم که خرید بسیار خوبی داشتم و از کتاب هایی که خریده بودم راضی بودم.
آخرین کتاب "مردی به نام اووه" بود که برای من حدود یک ماه یا سه هفته طول کشید خواندنش و دلیل آن هم نداشتن وقت برای خواندن و مطالعه بود. کتابی بسیار دلنشین، ساده و روان که خواننده را دچار سردرگمی نمیکند.

کتاب "مردی به نام اووه" نوشته "فردریک بکمان" است که در سال 2012 در سوئد منتشر شد. این نویسنده سوئدی که پیش از نوشتن این کتاب ستون نویس و وبلاگ نویس بوده است با انتشار این کتاب توانسته است باز خوردی خوب نسبت به آن بگیرد و به طوری که سایت Goodreads به این کتاب امتیاز 4 از 4 را در نظر گرفته است و در گوگل هم 85 درصد کاربران از این کتاب را دوست داشته اند. پس میتوان گفت کتابی خوب بعنوان کتاب اول یک وبلاگ نویس است. گرچه بکمان این روزها یکی از پر مشعله ترین نویسنده های جهان شده است و کتاب های بیشتری نوشته است.

داستان کتاب "مردی به نام اووه" داستان پیرمردی ست سخت گیر و عصبانی که نسبت به همه چیز گیر میدهد، او بعد از مرگ همسرش سونیا دیگر دل و دماغ زندگی ندارد و قصد خودکشی دارد اما دقیقا در روزی که تلاش میکند دست به خودکشی بزند خانواده ای به همسایگی او نقل مکان میکند که زن خانه پروانه نام دارد و ایرانی است...

از همین ابتدا باید بگویم که قرار نیست یک کتاب بسیار پیچیده را داشته باشید بلکه قبل از هر چیزی باید بگویم که این کتاب یک کتاب ساده و روان و کمی مفرح است اما درکنار این مفرح بودن مشخصه های دیگری هم دارد که بسیار دلنشین است.
کتاب شامل دو بخش خاطرات و زمان حال اووه است، اووه هم خاطرات خود را با سونیا (همسرش) را نقل میکند و هم اتفاق هایی که بعد از او رخ میدهد را دانه دانه بیان میکند.

شاید بسیاری از ما یک شخصیت پیر یا مردی که از این دوران نیست داشته باشیم و مدام در حال غر زدن باشد، برای مثال پدر من از اینگونه آدم هاست گرچه مشخصه اولی را ندارد اما چون بسیاری از کار ها میداند همیشه در حال غر زدن است که چرا فلان چیز را اینجوری انجام میدهی یا بهمان چیز را چرا آنگونه انجام میدهی، برای مثال اگر میز لق میزند و شما یک کاغذ تا کنید و زیر یکی از پایه های آن بزنید نگاهی به شما می اندازد که انگار یک گناه بسیار بزرگ انجام داده اید و که بعد خودتان با خیره شدن در چشمانش به صورت آهسته آن کاغذ را از زیر پایه بر میدارید. اووه هم یکی از آن مرد هاست که برای هر کاری روش اصلی آن را دنبال میکند، عقاید محکم و قوی دارد و سعی میکند بر آن ها باقی بماند. گرچه این امر دست خود او هم نیست چرا که از کودکی در خانواده ای بزرگ شده است که پدرش تعمیر را بسیار دوست داشت و بسیار اهل حرف زدن نبود. در کنار اینها از سن پایین شروع به کار کردن کرده است و تجربه ی بسیار در بسیاری از رشته ها دارد و شاید در بسیاری از مواقع حق دارد که غر بزند.
نگاه اووه را کمی کلی تر کنیم می بینیم که این روزها مردم واقعا نمیتوانند هیچ کاری را به درستی انجام دهند، بسیاری از ماها فقط بسیار از چیزها را در فضای مجازی میخوانیم و عملی آن را هیچ وقت لمس نکرده ایم، یا به جای آن که سفر کنیم و به ماجراهای رنگارنگ بله بگوییم ترجیح میدهیم در خانه بمانیم عکس های سفر های مردم را در فضای مجازی بپسندیم، اما اووه و یا در کل بگویم قدیمی ها اینگونه نیستند آنها در انتخاب هایشان شکی نیست، آنها هر چیزی را دوست دارند لمس کنند و تجربیات گوناگونی را کسب کنند. شاید واقعا همین لمس نکردن ها و بسیاری از چیزهای دیگر باعث شده است که زندگی یکنواخت شهری و یکجا نشینی را ترجیح دهیم، شب و روز خود را در خانه خود محبوس کنیم و وقت خود را بطالت بگذرانیم.
و قسمت دیگر این کتاب "عشق" است که بسیار زیبا توصیف شده است، حس از دست دادن، اووه شاید در ظاهر مردی بسیار عصبانی به نظر بیاید اما در باطن بسیار مهربان است، او را میتوان از رفتاری که با سونیا داشته است فهمید. مردی با تمام زمخت بودنش در اختیار همسرش بوده است، و اما در کنار این خوب بودن سونیا نیز همسری بسیار خوب برای اووه بوده است. شاید این روزها بسیاری از زوج ها را میبینیم که ازدواج کرده اند در فضای مجازی پر از عکس های دو نفره کرده اند اما وقتی هنوز به زندگی افراد قدیمی نگاه میکنیم که برای مثال در پارکی در کنار هم قدم میزنند یا نشسته اند یک احساس خاصی دیگر به سراغ ما می آیند. نمیدانم چه کسی این حرف را گفته است شاید آلبرت کامو باشد که میگوید:" باید شخصی را یافت که قبول کنیم با آن میخواهیم پیر شویم." شاید بهترین آن همین است. در کنار پیر شدن مهم ترین چیز بزرگ شدن است. ازدواج یک امری طبیعی است و هر کسی شاید ازدواج کند و بعد از آن پیر شود اما فقط زوج های اندکی در پی این روزهایی که در کنار هم هستند رشد کردن را احساس میکنند. رشد کردن حتما دلیل بر خواندن و افزایش اطلاعات نیست بلکه درک صحیح از شرایط موجود است، درکی از موقعیت طرفین و رفتار مناسب نسبت به هم دیگر، کمک کردن به یکدیگر جهت پیشرفت و بهبود بخشیدن زندگیشان، که نتیجه آن میشود فرزندی که برای جامعه و دنیا میتواند مفید واقع شود.

در بسیاری از قسمت های کتاب حس میکردم که از زندگیم آنگونه که باید استفاده نکرده ام، قدر اشخاصی که در کنارم هستند را ندانسته ام، گاهی در طول داستان غرق در رویاهای خودم میشدم که باید قدر آدم ها را بیشتر بدانم، از آنها بیشتر تعریف کنم، آنچه که هستند را به آنها بگویم و احساسم نسبت به آنها را بیان کنم، وقتی اکنون به سال های دبستانم نگاه میکنم میبینم که چقدر زود آن روزها گذشتند و حال من در سن جوانی قرار گرفته ام و میدانم روزی که به این مطلب نگاه میکنیم همین حس را در چند سال آینده خوااهم داشت.

شاید بهترین چیزی که میتوانم بگویم این است که بگویم قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم.


برچسب‌ها: نگاهی به کتاب مردی به نام اووه, کتاب مردی به نام اووه, معرفی کتاب, مردی به نام اووه
+ نوشته شده در شنبه هفتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 19:7 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت: 3:51