باهم بودن

ساخت وبلاگ

کودک که بودم همیشه از عروسی هراس داشتم، به دلایل مختلف، در کنار درون گرایی فردی خودم که زیاد دوست نداشتم با آدم ها دم خور شوم از شور و حالی که در عروسی بود بسیار متنفر بودم شاید دلیل اصلی آن بر میگشت به دیدن عروس، از عروس بسیار وحشت داشتم، برعکس خواهر بزرگم که بسیار عروس را دوست داشت و هنگام عروسی با مادرم همیشه در مورد عروس صحبت میکردند و من هیچ وقت نمی توانستم درکشان کنم که چگونه میتوانند که یک زن بسیار ترسناک را دوست بدارند از همه بیشتر از مردم تعجب میکردم که چگونه تصمیم گرفته بود که با این زن زندگی کند.

دنیای کودکی دنیای بسیار شیرینی است، همیشه وقتی که بزرگ میشویم بسیاری از ما از به یاد آوردن خاطرات زجر آور کودکی خجالت زده میشویم، اما حال من بیست و سه سال سن دارم و درمورد آن سال ها بسیار فکر میکنم که چگونه انسان میتواند طی سال ها از اعتقاد های خود دست بکشد، تنفر از دختر و وابستگی به خانواده را کنار بگذارد و تمام زندگیش را که سالیان سال با خانواده اش گذرانده است را رها کند و به زندگی با فرد دیگری فکر کند. شاید دلیلش این باشد که در هر دوره از زندگی یک تفاوت باید باشد، نمیدانم، زندگی کمی عجیب است، کودکی، نوجوانی، جوانی حتی پیری هر کدام به گونه ای چیزی در ذهن ما تغییر میکند و باعث میشود که زندگی به گونه ای دیگر برای ما ادامه پیدا کند. در هر دوره از زمان انسان در گیر چیزهایی است که باید به آن ها بپردازد، بازی، درس، کار، زندگی و آرامش، و به نظر من این تفاوت های و تغییر ها در زندگی است که باعث میشود زندگی بسیار زیبا به نظر بیاید. نگاه به طبیعت میکنیم سالیان سال است که این چهار فصل را میبینیم اما هیچ وقت از آنها سیر نمیشویم چرا که هیچ وقت دو پاییز یا دو زمستان شبیه به هم نبوده اند و نخواهند بود. همیشه حس حال ها در هر سالی در درون با دیگری متفاوت خواهد بود و اگر با هم رو راست باشیم میتوانیم این را اعتراف کنیم.

دوره جوانی یکی از دوره احساس زندگی است اوایل جوانی در ده بیست زندگی هر شخص اتفاقاتی که می افتد زندگی او را تحت شعاع قرار میدهد، تحصیل، کار و ازدواج سه مقوله مهم زندگی هستند که در سنین جوانی، سنین که شور حال زندگی در آن موج میزند اتفاق می افتد. بسیاری میگویند حیف این است که در این دوره زیبا به این سه مقوله بپردازیم بهتر است که کمی آنها را به عقب تر موکول کنیم. این موکول کردن برای تفریح بیشتر است یا دلیل دیگری دارد؟ به نظر من همانطور که پدرم همیشه میگوید:"جوانی دیوانگی است." به نظر من هم همین است و زیبایی جوانی همین دیوانگی اش است. افراد پیر یا میانسال را میبینم که بسیار متین و با صبر و حوصله نسبت به مشکلات و اتفاقات زندگی خود واکنش نشان میدهند. اما یک جوان نمیتواند نسبت به آن صبوری به خرج دهد و دوست دارد خود با دست های خود کار را انجام دهد. وقتی که حرف از دیوانگی میزنیم دقیقا از چه حرف میزنیم از اینکه برای لذت بردن از هیچ چیزی دریغ نمیکنیم و دوست داریم همیشه کاری را برای لذت بردن از زندگی خود انچام دهد. در مقوله کار کردن همیشه دیوانه وار کار میکند، در تحصیل شب ها را بیداری میکشد و خستگی ها را به چشم نمی آورد. وقتی که عاشق میشود دیوانه وار عشق می ورزد و از هیچ چیزی ترس ندارد چرا که دیوانه از هیچ چیزی ترس ندارد و نمیداند نتیجه کارهایی که میکند چه میشود.

تصمیم به ازدواج یکی از مهم ترین تصمیم هایی است یک فرد در طول زندگی خود باید انجام دهد، چندراهی است که در آن هیچ دورنمایی از هیچ یک از راه ندارد و باید خود را به دست یکی از جاده سپارد گرچه این حرف را بسیاری از مردم تایید نمیکنند و میگویند همه چیز را میتوان با شناخت بدست آورد اما باید گفت خوشبختانه یا متاسفانه نیمی از این حرف درست است چرا که هیچ چیزی تا وقتی که در آن عمیق نشده ایم نمیتوانیم آن را به طور کامل دریابیم. حال آنکه در روابط دوستی های ساده هم میتوان این را دریافت، دوستی های دانشگاه یا در دوران دبیرستان که با همکلاسی های خود داریم چون دورا دور است میتوانیم فکر کنیم که آدم خوبی است اما برعکس آن اخلاق و رفتار شخص با اعضای خانواده به گونه دیگری است. این چند هویتی یا چند شخصیتی نیست بلکه شخص با استفاده از شناختی که از افراد دارد سغی در برقراری ارتباط با آنها دارد. با بعضی ها صمیمی و با بعضی ها نمیتوان صمیمی بود. یک شخص به طور کلی لایه های بسیاری دارد و هر چه شخص پیچیده تر باشد لایه های شخصیتی او پیچیده تر و تو دار تر است. افرادی را میتوان یافت که رابطه بسیار گرم و صمیمی با شما دارند اما در عین حال با شما هیچ صمیمی نیستند.
حال در امر ازدواج بسیار متفاوت  است، وارد شدن به زندگی شخصی دیگر یا وارد کردن شخصی به زندگی خود کاری بس دشوار و شیرین است، و این شیرین و دشوار بودن و گاها" تلخ بودن همه به خود فرد بستگی دارد.

به نظر من اولین چیزی که یک شخص باید قبل از ازدواج به آن توجه داشته باشد خود اوست. خود شخص فاکتور بسیار مهمی است که باید ابتدا آن را از خود شروع کند. برای مثال اگر شخص اخلاقیات خود را در مواجه با اتفاقات مختلف زندگی بداند ساده تر میتواند بداند که از شریک زندگی خود چه انتظار هایی دارد. بسیاری از ما انتظارات ما مطابق به الگویی است که بیش از ما بوده است یا به عبارت دیگر همان تعریف عرف های جامعه نسبت به وظایف و انتظارات ماست. بسیاری از دوستان خود را دیده ام که در هنگام ازدواج خود مولفه ای برای تعریف ندارند بلکه تمام آنچه را که دارند همان انتظارات همگان نسبت به همسر است که به مرور زمان آن را بیهوده یافته اند و یا مولفه های آنها چیزهای دگیری بود و چیزهای مهم تر بوده که باید به آن بپردازند اما از آنها غافل بودند.

مهمترین چیزی که باید دقت کرد بعد از خود، شخص مقابل، شناخت کامل از شخص مقابل هیچگاه به صورت کامل قبل از ازدواج خاص نمیگردد چرا که در بسیاری از موارد و شرایط نمیتوان با او همراه بود، زندگی جاده ایست پیچ و خم دار که نمیتوانیم بدانیم هر مسافر برای گذر از این پیچ و خم ها چه کارهایی انجام میدهد. بسیاری از مردم به مدت طولانی در نامزدی یا دوست میمانند اما عمر ازدواج آنها دیری نمی پاید که از بین میرود. این قسمت از ماجرا بسیار آزار دهنده است. به نظر من در این قسمت میتوان با حرف زدن کمی، تنها کمی از مشکل را حل کرد، گرچه حرف زدن تنها حرف است و عمل کردن و رفتار چیزی دیگر است.

چیزی که بسیاری از مردم بیش از خود فرد به آن بها میدهند، خانواده است. بسیاری ازدواج ها بر سر این موضوع که خانواده مقابل خانواده خوبی است وصلت رخ داده است در حالی که شخصی که فرزند خانواده است با رفتار بیرونی خانواده (آن چیزی که از بیرون پیدا ست) کاملا متفاوت است. ازدواج هایی که از طریق معرفی و دیدگاه خانوادگی صورت میگیرد به فرد مجالی بیشتر در مورد آگاهی در مورد شخص را میدهد و باعث میشود که شخص بیشتر درمورد این قضیه فکر کند.
خانواده یکی از مهمترین جمع هاییست که فرد در آن عضویت دارد و باید به آن توجه خاصی داشت، چرا که انسان از بدو تولد در آن جمع بزرگ شده است و فرهنگ و اعتقادات او در این جمع شکل گرفته است. هرچه انسان ها خود را به دور از این جمع بداند باز هم یک سری اخلاقیات در خانواده به صورتی در اعضا نمایان میشود و نمیتوان این را انکار کرد، صمیمیت، راستی، وفاداری و یا دیگر صفات. گرچه گاهی فرد در زمان شکل گیری عقاید خود در سنین 18 الی 25 سالگی در جوی دیگر قرار میگیرد و شاید اخلاقیاتی متفاوت از خانواده خود کسب کند و هیچ شباهتی به پدر یا مادر خود نداشته باشد. که در این مورد هم نمیتوان شناختی دقیق را از چیزی بدست آورد چرا که هیچ چیزی به صورت دقیق نمیتوان فهمید.

موارد بالا تنهای جزئی از هزاران فاکتوری است که باید به آن توجه داشت، اکنون که من در این شرایط هستم با وجود دانستن تمامی اینها باز هم ترس و دو شکی از اینکه آینده خوبی در انتظار باشد. میترسم همانند بسیاری از خانواده ها و زوج های جوانی که ازدواج میکنند و هیچ شبیه روزهای اول آشناییشان نیستند بشوم. نمیخواهم فقط اسم ازدواج و خانواده روی من و همسرم باشد چرا که دو شخص در دل یکدیگر نباید وابستگی باشد بلکه باید دوست داشتن باشد. چیزی در قلب و ذهن و فکر باشد نه جسمی که در کنارت باشد و روزها او را ببینی، شبها کنارش بخوابی و حسی همانند دیگران برایش داشته باشی. نمیخواهم در زندگی ام در آینده که پیر میشویم همراه همسرم به علت زندگی طولانی کنارهم بودن هم دیگر را تحمل کرده باشیم، دوست دارم به علت اینکه بعد از چندین سال دوست داشتن زندگی کنار او را انتخاب کنم. دوست داشته باشم که کنارم باشد. 


برچسب‌ها: دست نوشته, باهم بودن, زندگی, ازدواج, همسر
+ نوشته شده در دوشنبه سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 17:40 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 14:43