یادداشتی بر فیلم "مخمصه" (Heat)

ساخت وبلاگ
Heat.jpg

چند وقتی است که خیلی از فیلم ها کتاب هایی که میخواهم بخوانم یا ببینم میتوانم آنها بهتر از هر وقت دیگر میتوانم درک کنم. انگار تمامی فیلم ها یا کتاب هایی را که میخواهم بخوانم متناسب وضعیتم دارم نگاه میکنم، تا اینجا که دیگر اعتقاد پیدا کرده ام که کتاب یا فیلم هایی را که انتخاب میکنم تمامی چیزی برای من به ارمغان دارند و باید به دقت به آنها نگاه کنم.

فیلم مخمصه (Heat) به نویسندگی و کارگردانی "مایکل مان" است که در سال 1995 تولید شد. فیلمی به بازیگری "آل پاچینو" و "رابرت دنیرو"

داستان فیلم درمورد یک پلیس خبره و یک دزد خبره است که بعد از یک دزدی که در آن چند نفر کشته میشوند بهم پیوند میخورند...

شاید فیلم هایی که خوب همیشه چیزهایی برای مخاطب دارند، آنها همیشه یک حقیقت از یک زندگی را به مخاطب نشان میدهد. این فیلم هم مستثنی از دیگر فیلم های خوب نیست. باید فهمید که داستان این فیلم مربوط به یک قشر خاص نیست، بلکه مربوط به تمامی مردهاست که چگونه بین کار و خانواده خود در بین دوراهی مانده اند.
فیلم "مخمصه" فیلمی بیش از یک فیلم جنایی است، رابطه زناشویی های که در این فیلم مورد بحث قرار میگیرد بسیار جالب است. پلیسی که برای مبارزه با جنایت کاران و دوری از همسر سوم خود باید عذاب های بسیاری را متحمل شود، دزدی که برای نگه داشتن کسی که دوستش دارد باید به او دروغ بگوید، کسی که تازه از زندان در آمده است و برای سختی و تحقیر شدن باید کار در یک رستوران را تحمل کند.

همیشه روابط انسانی یکی از دغدغه های موجود در بین نویسندگان و کارگردانان است، کارگردان هایی همچون "وودی آلن" که فیلم های بسیاری درمورد روابط زناشویی ساخته و هنوز هم دراین راستا فیلم میسازد و یا کارگردان های دیگر. گرچه روابط انسانی مختص به روابط زناشویی نمیشود بلکه به جامعه و مردمی که در جامعه زندگی میکنند نیزمیشود.
ازهمان ابتدای فیلم میتوان دریافت که "نیل" یکی از آن آدمهاییست که دوست دارد کارهایش را دقیق انجام دهد، دلش نمیخواهددرکنار دزدی که میکند خون ریخته شود چرا که درد سرهایش را دوست ندارد. به همین دلیل وقتی که ماموریت تمام میشود  آن شخص را اخراج میکند. از طرفی دیگر "وینسنت" هم دوست ندارد زندگی پر از ماجرایی داشته باشد، دوست دارد کنار همسرش باشد و از زندگی معمولی خود لذت ببرد. این موضوع در تمامی شخصیت های موجود در فیلم صدق میکند، حتی کریس هم همین را میخواهد. در این فیلم موضوع زن یک موضوع اصلی است، شاید هر زنی باید این این فیلم را نگاه کند، در این فیلم شخصیت مردان را بسیار خوب نشان داده است، گرچه بسیاری این فیلم را نگاهی خوش بینانه به شخصیت مردان می پندارند اما باید گفت که اگر مردی شخصیت مردانه خود را داشته باشد واقعا همین گونه است که در این فیلم نشان داده است. شخصیت مرد به گونه ای ست که اگر وابسته و دوستدار زنی شد نمیتواند به آسانی از آن دل بکند. در صحنه پایانی فیلم وقتی که "نیل" میخواست از "آیدی" جدا شود درد شدیدی را در قلب خود احساس کرده است، شاید در لحظه ای که میخواست فرارکند تصمیم سختی بین کاری که داشته و فرار کردن و زندگی کردن همراه "آیدی"، داشته است. تصمیمی که باید در چند دقیقه میگرفت او انتخاب کرد که کارش را تمام کند، همه چیز خوب پیش میرفت اما همیشه گفته اند گاهی باید سر حرفی که میزنی بایستی. ترک کردن "آیدی" همان چیزی بود که "نیل" در مکالمه ای که با "وینسنت" داشت به اوگفت:"شخصی به من گفت که هیچ وقت نباید کسی رو داشته باشی که کمتر از سی ثانیه نتونی ترکش کنی." برای نیل هم همینقدر طول کشید، او دست از "آیدی" کشید و فرار کرد. شاید این حرکت او معنای دیگری داشت او نمیخواست به قولی که داده بود یعنی "قسر رفتن" بزند او فرار میکند، او نمیخواهد جلوی "آیدی" به او دستبند بزنند و مهم تر از آن نمیخواست دیگر به زندان بازگردد.
چهار شخصیت متفاوت در وضعیت های متفاوت بودند که همسرانشان را نیز نشان داد. شخصی که تازه از زندان آزاد شده است، همسرش با صبوری به او امید میدهد که میتواند زندگیشان بهتر و بهتر شود، اما "دونالد" از این که نمیتواند خرج خانواده را بدهد بسیار شرمگین است، اما همسرش او را بسیار دوست دارد و اینها را نادیده میگیرد، همسرش شاد است به دلیل این که او دیگر کاری خلاف نمیکند و میتواند برای همیشه او را کنار خود داشته باشد. اما وقتی خبر را میشنود میتوان غمی عظیمی که از این خبر در خود حس میکند را در چشمانش دید.
همسر "کریس"، "چارلین" که از همان ابتدا ناراضی است، "نیل" کریس را همانند برادر خود دوست دارد، او گروه خود را همانند خانواده خود میداند و مشکلات آنها را مشکلات خودش میداند، وقتی که میبیند که "چارلین" به "کریس" خیانت کرده است سعی میکند آن را از چشمان "کریس" دور بدارد چرا که تنها یک قهر ساده "چارلین"، او را در وضعیت بسیار بدی فرو برده بود که نمیتوانست کاری را انجام دهد یا تمرکز کافی بر روی کار داشته باشد. "کریس" همسر خود را بسیار بیشتر از خود دوست دارد، بدون او نمیتواند هیچ کاری کند و بعد از باز کردن چشمهایش اولین حرفی که میزند دیدن "چارلین" است. شاید صحنه آخر دیدار "کریس" و "چارلین" یکی از زیباترین صحنه های فیلم باشد، کاری که همسر کریس میکند تمام گناه های او را نسبت به "کریس" پاک میکند، قلب بینند در جایی که "چارلین" آن دروغ را میگویید به سختی میتپد اما در آخر بینند اشکی برای کاری که برای کریس میکند میریزد و در دل خود "چارلین" را با وجود گناهانش تحسین میکند. البته باید در این میان از "گروهبان دارکر" هم ممنون باشیم چرا که اگر نگاهی دقیق به شخصیت او کنیم میتوانیم بدانیم که او رفتاری مناسب با زنان دارد و بینش خانواده پسندی دارد.
شخصیت آخر وینسنت است که به آن می پردازیم او با سومین همسر خود زندگی میکند، همسری که شاید از همان ابتدای فیلم میتوان فهمید که شخصیت بسیار پیچیده ای دارد. نه پیچیده شاید باید او را از آن دسته افرادی دانست که هنرمندهای بی در و پیکر هستند و نوع کوتاه کردن موهایش هم میتوان این را فهمید و همچنین دکوراسین خانه ای که در آن زندگی میکنند. "وینسنت" همیشه درگیر کار خود است اما در میان کارهایش وقتی که به خانه می آید میتواند وضعیت کلی خانه را بداند، او دختر همسرش را بخوبی درک میکند که دچار افسردگی حاد به دلیل زندگی فعلی اش است، "وینسنت" دل خوشی از پدر دختر خوانده اشت ندارد و به جایش سعی میکند جای خالی او را در زندگی او پر کند. شاید جوابش را هم در اواخر داستان میدهد. صحنه ای که "وینسنت" به کار"جاسیتن" پی میبرد بسیار زیباست، او در مرحله ای ست که هر چه را که میبند یک شکست مطلق است چرا که در سومین ازدواج خود نیست شکست خورده است و حال عصبانیت خود را فقط با برداشتن تلوزیون قدیمی اش از آن خانه هنری مدرن خالی میکند. و در اواخر فیلم در بیمارستان آن حرف زیبا را به "جاستین" میزند.

"حق با تو بود، شاید من واقعا همان چیزی هستم که دنبالشم."

او در این مرحله شرایط موجود را میپذیرد و از بیمارستان خارج میشود.

آخر داستان و جوری که پایان میابد تشکری از تماشاگران به صورت پنهانی از آنها میکند، آخر داستان محزون اما زیباست و اگر شما هم مثل من این فیلم پشت گوش می انداختین توصیه میکنم این را فیلم را در اولین فرصت ببینین و امیدوارم از آن لذت ببرین.


برچسب‌ها: دست نوشته, یادداشتی بر فیلم مخمصه, نقد فیلم, نقد فیلم مخصمه, فیلم مخصمه
+ نوشته شده در جمعه هفتم مهر ۱۳۹۶ساعت 20:39 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : یادداشتی, نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 137 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 6:21