یادداشتی بر فیلم "بارکد" (Barcode)

ساخت وبلاگ
Barcode-poster.jpg

زمان زیادی گذشته است که فیلم های ایرانی را دیگر نگاه نکرده ام، چرا که فیلمی نبوده است که چشمانم را بگیرد و مرا مجبور به دیدن کند، گرچه هنوز به طور مستقیم راستیتش به مغازه نرفته ام که فیلم های جدید ایرانی را ببینم و در سینما هم فقط فیلم "رگ خواب" را دوست داشتم بروم که آن هم با وجود درگیری های زیادی که داشتم وقت نکردم که بروم. البته باید بگویم "آیدا و سارا" و همچنین فیلم "زیر سقف دودی" هم از جمله آن فیلم ها بوده است که دلم خواسته اما نتوانستم بروم، شاید این امر دلالت بر نبود علاقه بوده است. اما چندی پیش در اوقات بیکاریم توانستم فیلم "بارکد" را تماشا کنم.

فیلم "بارکد" (Barcode) به کارگردانی و تهیه کنندگی "مصطفی کیایی" و نویسندگی "مصطفی کیایی" و "مهیار شاهرخی" است که در سال 1394 ساخته شد. همچنین این فیلم در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر بهترین فیلم کمدی از نگاه مخاطبین انتخاب شد.

داستان فیلم درمورد یک حامد"بهرام رادان" است که همراه دوست خود میلاد "محسن کیایی" میخواهند پولدار شوند...

شاید خیلی از ماها آرزوی پولدار شدن داشته باشیم. جوانان هم سن و سال من و کسانی که قدم در جوانی میگذرانند یا دوران جوانی خود را رقم میزنند به گونه با این آرزو آشنایی دارند، شاید اگر این فیلم را چندین سال پیش میدیدم اصلا نمیفهمیدم و یا درک نمیکردم اما حال به خوبی میدانم که چه فیلمی نزدیک به جامعه امروزی است. گرچه از نظر ساخت فیلم کم و کاستی های خود را دارد اما به طور کلی نزدیک به جامعه است و در پشت طنز خود انتقاد هایی به جامعه و کشور دارد. جوانان امروز از جمله خود من برای بدست آوردن پول از شاخه ای به شاخه دیگر میپرند هر کدام به دنبال کاری هستند که بتوانند در آن پیشرفت و ترقی کنند. در طرفی از جامعه مردمانی هستند که بدون هیچ زحمتی بچه هایشان پولدار میشوند و در طرف دیگر هرچه تلاش میکنند نمیتوانند یک زندگی ساده داشته باشند و شاید این موضوع یکی از دلایل اصلی این باشد که جوانان هر روز به دنبال چیزی هستند. مشکلاتی که در ابتدای زندگی مشترک وجود دارد. مشکلات کار نبود یا وجود دستمزد کم، بالا بودن خرج و مخارج از جمله مشکلاتی است که هم سن و سالان من با آن به خوبی دست و پنجه نرم میکنند و میتوانند بدانند که چگونه بر روی زندگیشان تاثیر گذاشته است. دویدن ها مکرر از اداره ای به اداره دیگر، شرکتی به شرکت دیگر و آنگاه جایی ایستادن و فهمیدن که آرزویی که در کودکی داشته اند فقط یک تصویر کودکانه از آرزوهایشان بوده است مثال نقاشی هایشان و چیزی دیگر نبود. حال باید تن بدهند به کارهایی که دوست ندارند یا هیچوقت انجام ندادند. به زندگی واقعی تلخ و زمخت آری بگویند و آستین هایشان را بالا بزنند و شروع به کار کنند. و وقتی که میبنند فردی بدون زحمت هزاران میلیارد تومن پول برمیدارد و فرار میکند چیزی در دلشان شروع به لرزیدن میکند.
به راستی چرا جامعه ما اینگونه به انحطاط کشیده شده است؟ چرا وقتی به مکانیکی های مختلف سر میزنیم شاهد اختلاف دستمزد فاحشی میشویم که در این بین است. چرا گاهی بعد از خرید یک جنس وقتی قیمتش را مقایسه میکنیم میبینیم که چقدر بیشتر از قیمت اصلی برای ما آبخورده است؟ آری اینها به دلیل است که هر کسی در کشتی که در آن سوار هستیم به دنبال نجات خود است و آنقدر مردمان مهربان که به فکر دیگران هستند کم هستند که به چشم نمی آیند. هر کسی فکر میکند هر چه قدر بیشتر بتواند از دیگری در بیاورد سود کرده است. حلال و حرام ها در هم آمیخته شده است و هر کسی بدون اینکه بداند دارد دزدی میکند پولی که بدون زحمت باشد را میبلعد. اما ایا تا کنون به آثار این پول ها فکر کرده اید؟ چه از نظر معنوی و چه از نظر مادی و اقتصادی؟

فیلم نشان دهنده این شکاف های جامعه است. حامد که از دانشجویان برتر و درس خوان دانشگاه بوده است بعد از اتفاقی که در زندگیش می افتد باعث میشود، همانند هزاران نفر دیگر آستین خود را بالا بزند و وارد دنیا واقعی شود. او تلاش میکند که بتواند زندگی خود را شروع کند اما تنها کاری که میکند از آن عقب می ماند. کارهای متفاوت را آزمایش میکند تا بتواند بفمد که چگونه میتواند نتیجه مطلوب را بدست آورد. بسیار از ما این راه ها را میشناسیم، اخاذی در اینترنت، خورده خلاف ها ... و دیگر چیزها اما تنها چیزی که به دست نمی آورد پول است. حامد و میلاد شخصیتشان هیچ همانند دیگران نیست آنها نمیتوانند مثال دیگران فقط به فکر خودشان باشند و این را میتوانیم در فروختن مواد بفهمیم.
هنگامی که فیلم را میدیدم احساسی عجیب داشتم، روایت داستانی آشنا، خنده دار و غم انگیز، به راستی به چه میخندیدم؟ آنچه که در فیلم میدیدم در واقعیت هر روزه میبینم، فخر فروشی بسیار از داشتن پولهای کلان و بسیاری دیگر در بودن در هزارتوی که برای بیرون آمدنش هزاران سال طول میکشید. فیلم آنقدر خوش ساخت و یا چیزی دیگر نبود اما روایت طنز آمیزش خنده تلخی را بر روی لبانمان جاری میکرد. داستان پسری که عشقش برای نداشتن پول رها میکند و این داستان که هر روز میبینم و همه در اضطراب آن هستند که اگر کاری گیر نیاید چگونه باید با او روبرو شوم.
آخر فیلم حامد دیالوگ زیبایی را بیان میکند که اگر کاری نمیکنیم دلیل بر نفهمیدنمان و یا تنبل بودنمان نیست.

در آخر اگر بخواهم به طور کلی به فیلم نگاه کنم فیلم نسبتا زیبایی بود، گرچه دیالوگ های کلیشه ای و موضعاتی کلیشه و لوس زیاد داشت اما تجربه خوبی بود.


برچسب‌ها: دست نوشته, یادداشتی بر فیلم بارکد, نقد فیلم, فیلم بارکد, نقد فیلم بارکد
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶ساعت 16:19 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : یادداشتی, نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 152 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 22:03