علاقه یا نیاز؟

ساخت وبلاگ
Image result for ‫تحقیق و توسعه‬‎

زندگی بسیار کم چیزهایی را که دوست دارید به سمت شما سوق میدهد، و بیشتر چیزهایی که به سمت شما سرازیر میشود ما فقط با برداشت های خودمان آنها را به گونه ای تغییر میدهیم و باعث میشویم که مورد علاقه ما باشند. تا به حال به این فکر کرده ایم که علاقه واقعی ما در چه زمینه ای بوده است و حال در چه زمینه ای علاقه داریم؟ تغییر های در زندگی ما چه جایگاهی دارند؟

قطعا بسیاری از ما در بین سنین 15 تا 25 سالگی تغییر های بزرگی را شاهد هستیم، در این دوره ده ساله بزرگترین تغییرها برای فرد اتفاق می افتد. بعد از پانزده سالگی چشم ها رو به دنیای واقعیت بیشتر باز میشود فرد دیگر در تصویر خیالی کودکی خود به طور کامل به سر نمیبرد، او میداند زندگی واقعی که دیگر از آن دور نیست چگونه است و میداند که دیر یا زود این سیل گذر روزها او را با خود به آنجا خواهد برد. در این دوران با توجه به تصویر کودکانه خیالی و تصویر واقع گرایانه زندگی هر دو خود را در نقطه میابند که باعث میشوند ذهن شخص شکل بگیرد و تغییر ها همین جا شروع میگردد.

زندگی من هم همین گونه بود حال وقتی نگاهی به دوره 15 سالگی خود می اندازم میخواستم یک مدیرعامل شوم که بسیار با شیک با کت و شلوار وارد شرکت میشود و بسیار پولدار و خلاصه از ابهت و شخصیت خاصی برخوردار باشد اما بعد از گذشت زمان و وارد شدن به محیط دانشگاه و بیش تر از اون وارد شدن به ادبیات دیگر این تصورات در من جایی نداشت و من بیشتر دوست داشتم یک شخصیت فرهنگی و علمی باشم تا یک شخصیت تجاری از همین رو همیشه تلاش میکردم که خودم را به جامعه علمی نزدیک کنم اما زندگی همیشه هر آنچه دوست داریم را به سوی ما سوق نمی دهد. من امروز ده ساعت سر کلاس "مدیریت تحقیق و توسعه" گذرانده ام.
من از کلاس هایی که به مدیریت و این بحث ها مربوط میشود علاقه خاصی نداشتم و ندارم، تمام اطرافیانم از این برنامه ها تعریف های بیشماری میکنند اما با توجه به تصویر هایی که در ذهن من شکل گرفته است حالت خوشی از مدیریت در ذهن خود ندارم. امروز وقتی در جو مدیران شرکت ها قرار گرفته بودم یک حالت خاصی داشتم. نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم. به گونه ای عجیب بود. با خود میگفتم که باید تغییر کرد اما هر چه میگذشت من به علایقی که داشتم بیشتر علاقه مند میشدم و از این موارد بیشتر متنفر میشدم، دلیلش را نمیدانم. یعنی میدانم و شاید به خاطر همین از تمامی این ها متنفر بودم.
مدیریت تحقیق و توسعه مبتنی بر دانشگاه ها و علوم است یعنی اینکه هرچه علوم دانشگاهی پیشرفت کنند بنگاه های صنعتی بیشتر میتوانند نوآوری کنند اما سوال اصلی اینجاست چقدر دانشگاه های ما از نظر بار علمی غنی هستند که میتوانند این کارها را انجام دهند؟ چقدر به فضای دانشگاه بودجه اختصاص داده میشود که بتوان با خیالی راحت وقت را صرف آموزش دانشجویان کرد؟ چقدر از استادها دغدغه اشان پربار کردن بار علمی دانشجویان است؟
بسیاری از ما این کلیپ دکتر "عبدلکریمی" را دیده ایم که از وضع بد شخصیت های علمی سخن میگوید، وقتی وضع بهترین شخصیت های علمی کشور ما این است ما در آن "مدیریت تحقیق و توسعه" چه دردی را از ما دوا میکند. هیچ !!!

در طول کلاس هر چه بیشتر جلو میرفت به شعارگونه بودن این کلاس بیشتر پی میبردم که فقط میخواهند از سر خود یک وظیفه را باز کنند یک بار مسئولیت و برخی هم در این میان پولی به جیب بزنند. صنعت رو به رشدی در کشور ما وجود ندارد که بتوان با آن نوآوری کرد. به گفته خود اساتید 2120 واحد قسمت تحقیق و توسعه دارند که کمتر از 30 درصد به آن توجه میکنند و کمتر از 10 درصد فعال هستند. این به معنای دقیق فاجعه است. پس برگزاری این کلاس ها چه کمکی میخواهد به جامعه صنعتی کشور کند؟ وقتی به چهره اساتید نگاه میکردم خودشان نیز به گونه ای در چرخه بیهودگی گم بودند و فقط با کلمات بازی میکردند تا بتوانند به جایی بحث خود را تمام کنند. آیا این فریب دهی خود نیست؟ وقتی حتی حرف از محافظت ایده میشد باز هم به همین منوال حتی خودشان نیز به خودشان اطمینان نداشتند که میتوانند از سرقت ایده ها جلوگیری کنند.

علاقه در من نبود برای شرکت در این کلاس ها و تمام آنچه بود نیاز بود و این نیاز تبدیل به یک تنفر از دروغ گویی شد.


برچسب‌ها: دست نوشته, تحقیق و توسعه, علاقه, نیاز
+ نوشته شده در جمعه پنجم آبان ۱۳۹۶ساعت 1:28 توسط پوریا |
زندگی ساده پوریا...
ما را در سایت زندگی ساده پوریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : deltangi-pandao بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1396 ساعت: 12:43